+++ to secure your transactions use the Bitcoin Mixer Service +++

 

ورود
Home Contact English

باشگاه فرهنگي و ورزشي شاهين

مكتب شاهين: اخلاق، درس، ورزش

تاریخ مختصر

پیش گفتار

 نمی توان باور کرد که یک باشگاه خصوصی با سابقه ای نزدیک 7 دهه دارای تاریخی مدون و قابل اعتماد و ارجاع نباشد. به ویژه اگر این باشگاه در 4 دهه اول فعالیتهای خویش یکی از فعالترین، خوشنام ترین و موفقترین باشگاهها ی این کشور بوده باشد. باشگاهی که در انتهای ناخواسته فصل اول زندگیش دارای 460شعبه خود جوش (مردم نهاد) در سرتاسر ایران  و 14 تیم داخلی در رده جوانان بود. شاید بارها فکر تهیه چنین تاریخی به ذهن یاران شاهین افتاده باشد  ولی سیر حوادث و سنگینی وظیفه ای این چنین خطیر برای تهیه  چنین تاریخچه ای که بتواند تمام نکات پنهان و آشکار فعالیتهای این باشگاه را به رخ بکشد جرات شروع را در نطفه خاموش می کرد. ولی یک روز سرانجام باید این کار انجام می شد و خوشحالم که بگویم انجام این وظیفه خطیر بعهده این جانب نهاده شد. شاید کسی که کمترین ارتباط با این باشگاه را داشت من بودم ولی از آنجا که قانون نانوشته ای می گوید به هر چه فکر می کنی می رسی،  بالاخره روزی فرا رسید که به آرزوی خود در باره انجام یک کار فرهنگی برای مملکت پر افتخارم ایران دست یابم. انتشار این مجموعه تازه آغاز یک راه طولانی است، راهی که برای تکمیل شدن نیاز به یاری همراهانی دارد که در حال حاضر نقش تاریخ نانوشته را دارند. یارانی که با شاهین زندگی کرده و با آن بالنده شده اند. جای بسیار تاسف است که بسیاری از این یاران تبدیل به جاودانگان شاهین شده اند و در این اثر فقط اشاره کوتاهی به زمان حضور آنان در شاهین شده است که اگر بودند می توانستند به پر بارتر شدن این اثر کمک کنند. ولی چه باک که هنوز هستند یارانی که می توانند با یاری خود فقط گوشه هایی از رمز و راز این باشگاه خوشنام و دوست داشتنی را برای شما هموطنان عزیز خصوصا شمایی که در فضای تب آلود امروزی ورزش کشورمان بدنبال اخلاقیات گمشده ورزش می گردید ارائه کنند.

 
مقدمه

 به هنگام آغاز کار با دنیایی از خاطرات گذشته در ذهن بازیکنان چند ده قبل فوتبال ملی و باشگاهی ، یاداشتهای پراکنده موئسس باشگاه، فعالیتهای پراکنده دوستان در نشر مقالات یا یادنامه ها که به مناسبتهای گوناگون تهیه شده بود مواجه بودم. سالها از زمان پایان فعالیتها  گذشته بود ومتاسفانه هیچ تلاشی برای تشکیل بایگانی تاریخ در باشگاه انجام نشده بود. به سختی می توانستم تشخیص دهم که این یادداشتها متعلق به چه تاریخی است؟ و یا یادداشتها دارای چه اولویت زمانی است؟ لذا در اولین قدم برای گردآوری این مکتوب فقط از خاطرات یادداشتها و یادنامه هایی استفاده کردم که مشخص بود متعلق به چه تاریخ و کدام نویسنده بود. لذا با وجودیکه قصد داشتم عنوان کتاب را تاریخ شاهین بگذارم تصمیم گرفتم آن را تبدیل به تاریخ مختصر شاهین کنم به این امید که با ادامه این تلاش ها بتوان در آینده ای نزدیک، تاریخ کامل شاهین را ارائه کنم. مطالب این کتاب با استفاده از دست نوشته های مرحوم دکتر عباس اکرامی مقدم موئسس باشگاه که بعنوان پدر فوتبال نوین ایران در همه جای ایران شناخته شده است، یادداشتهای زنده یاد مرحوم عبداله خواجه نوری در باره دلایل انحلال باشگاه در پاسخ به مسائل مطرح شده توسط تیمسار خسروانی رئیس وقت باشگاه تاج (استقلال فعلی) در مورد تلاش وی برای جبران لطمه وارده به شاهین پس از لغو هشت ساله پروانه فعالیت باشگاه و سند ارزشمند بنام یاد نامه که نتیجه تلاشهای مرحوم منوچهر امیر کیایی یکی از یاران باوفا و تاریخ ساز شاهین و به سعی و کوشش مرتضی مومنی و به مناسبت درگذشت موئسس باشگاه تهیه و توزیع شده بود آماده گردید. همچنین  کلیه مطالب مندرج در قسمت نتایج مسابقات از مطالب ویژه نامه چاپ شده توسط موئسسه کیهان به سعی و کوشش آقای پارسا برداشت شده است. در این جا از کلیه عزیزانی که در ایجاد شرایط تهیه این تاریخ مرا یاری داده اند خصوصا آقای مهندس امیر هوشنگ نیکخواه بهرامی مدیر عامل فعلی (وقت) باشگاه ، تشکر و قدر دانی می کنم. در پایان این بخش نیز از کلیه یاران و طرفداران باشگاه فرهنگی و ورزشی شاهین درخواست دارم تا با ارائه اسناد، مدارک، خاطرات ، عکس ها و یا بریده روزنامه های ورزشی نزد خود دست ما را برای ارائه تاریخی پر بارتر و در خور نام بزرگ شاهین و موئسس تاریخ ساز آن مرحوم دکتر عباس اکرامی مقدم یاری دهند. در همین سایت بخشی بعنوان ارسال پیام و مدارک پیش بینی شده که می توانید از آن طریق ما را از مطالب و نقطه نظزات حود آگاه فرمایید.
باشد که خداوند یارو یاورتان باشد.

گردآورنده و تنظیم کننده: محمدرضا بدرخاني

 

 
فصل اول

فصل اول: آشنایی با موئسس باشگاه فرهنگی و ورزشی شاهین

نوجوانی-تحصیلات و مشاغل


در شمال تهران در دو دهکده سرسبز و خرم «گلاب دره و دربند» نام "شیرخدائی" برای مردم آنجا و به ویژه جوانانی که در خانواده های متمکن آنزمان برای گذرانیدن تعطیلات تابستانی همراه اولیاء خویش به این دو دهکده خوش آب و هوا می آمدند و اغلب نیز پس از پایان تابستان می‌بایستی امتحانات تجدیدی خود را بگذرانند اسم آشنائی شده بود. برای بازخوانی و مرور دروس تجدیدی، این دانش آموزان احتیاج به معلمی داشتند که در ایام تعطیلات بتواند مساعدت و یاری-شان کند و شیرخدائی کسی بود که این مهم را در این دو قریه بعهده گرفت و همکاری در تدریس دانش آموزان تجدیدی را که بوسیله یکی از خانواده های محصلین به او پیشنهاد گردیده بود پذیرفت.

برای شیرخدائی که خود نیز دانش آموز دبیرستان و بعدها دانشجوی دانشسرای عالی و از محصلین خوب، درس خوان و بسیار موفق بود و در تهران و در منزل دائی خود که در آن دوران در بالای خندق شمالی تهران خانه داشتند زندگی می کرد (این خندق بعدها به خیابان شاهرضا تبدیل گردید) بسیار مشکل بود که با توجه به وسایل ایاب و ذهاب آنزمان با پرداخت کرایه اتوبوس از پیچ شمیران به تجریش و از آنجا در هوای گرم تابستان پیاده و عرق ریزان به دربند و گلاب دره برود و همین راه را دوباره به تهران و به خانه بازگردد. برای تدریس به محصلین تجدیدی، ابتداء هفته ای دوبار و بعدها در طول تابستان و در همه روزهای هفته باید این مسیر طی می گردید. ولی شیرخدائی با همه مشکلات آنرا پذیرفت و این اولین قدم برای انتخاب راهی بود که همه عمر بدان مهر می ورزید و عاشق و فریفته آن بود. آموزش جوانان و هدایت آنان برای او هدفی عالی و برجسته در زندگی گردید که تا پایان حیات دمی از آن غافل نماند.

گزینش این راه علاوه بر آنکه دلبستگی و تمایل او را به آموزش جوانان تأمین و عطش و اشتیاق شدید او را به پیشرفت آموزش تسکین می داد، ایجاد درآمدی می کرد تا با دریافت حق التدریس کمکی به هزینه مدرسه خود وی در سال بعد بشود.

از شاگردان و دانش آموزانی که آقای شیرخدائی به کمک آنان شتافته بود دختر و پسر تیمسار شقاقی بودند که در دزآشیب زندگی می¬کردند و چون چند سالی در اروپا ساکن بودند در نوشتن و صحبت کردن به زبان فارسی مشکل داشته و در عوض به زبان فرانسه آشنائی کامل داشتند. شیرخدائی که خود شیفته تحصیل و درس خواندن بود به این شرط که برادر و خواهر مزبور به او فرانسه بیآموزند تدریس زبان فارسی آنها را بعهده گرفت و با کوشش فراوان از این طریق به زبان فرانسه آشنا گردید. این جوان سخت کوش و خودساخته، مدرسه ابتدائی را در دبستان ترقی به پایان رساند و دوره اول متوسطه را در مدرسه سیروس و دوره دوم متوسطه را در مدرسه ثروت که بعدها به دبیرستان ایرانشهر تغییر نام داد و در چهارراه مخبرالدوله سابق و در خیابان سعدی قرار داشت گذراند و در همانجا به اخذ دیپلم دبیرستان نایل آمد. سپس پس از طی دوره دانشکده افسری خدمت وظیفه خود را در گردان زرهی تهران (خیابان سپه) انجام داد و به پایان رسانید.

شیرخدائی با توجه به علاقه و دلبستگی شدید وی به امر آموزش و تدریس در سال 1312 وارد دانشسرای عالی تهران، دانشکده تربیت معلم در خیابان دانشکده، خیابان علائی گردید. مرحوم دکتر صدیق (وزیر فرهنگ پیشین) در آن دوره در رأس این سازمان قرار داشت. تحصیل شیرخدائی در این دانشکده سه سال طول کشید و او پس از طی این دوره به اخذ مدرک لیسانس در رشته فلسفه و علوم تربیتی نایل گشت. ولی دریافت لیسانس در این رشته برای او که شیفته تحصیل بود نمی توانست اشتیاق شدید، علاقه و عطش بیش از حد او را در امر یادگیری هرچه بییشتر و آموختن رشته های مختلف دیگر فرو بنشاند و بهمین مناسبت در دانشسرای عالی در رشته فیزیک و شیمی نام نویسی کرد و موفق به اخذ لیسانس در این رشته گردید.

در سال 1316 آقای شیرخدائی، جوان فعال و کوشای فارغ التحصیل دانشسرای عالی نام خانوادگی خود را به اکرامی مقدم تغییر داد و از آن تاریخ بنام عباس اکرامی مقدم خوانده شد.

او پس از دریافت لیسانس برای مدتی در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) بعنوان مدیر آموزش وزارت فرهنگ استخدام و بکار مشغول شد ولی در همین زمان نیز تدریس فیزیک و شیمی در دوره اول متوسطه در دو دبیرستان مشهور آنزمان یعنی دبیرستان البرز و فیروز بهرام را نیز به عهده گرفت.

بعد از جنگ دوم جهانی تشکیلاتی بنام سازمان علمی و فرهنگی ایران و انگلیس در تهران بوجود آمد که علاوه بر همکاری در امور علمی و فرهنگی با وزارت آموزش و پرورش، اعزام شاگردان نُخبه مدارس برای تحصیل و طی دوره های آموزشی به انگلستان یکی از وظائف آن سازمان بود. عباس اکرامی بعنوان یکی از اعضای برگزیده وزارت آموزش و پرورش (فرهنگ) به همراه عده ای از محصلین نُخبه دیگر مانند آقایان دکتر شیخ، مهندس رستگار، ابوالقاسم غفاری و محمد یزدان فر (که مدتی معاون وزارت فرهنگ بود) برای آموزش و مشاهده فعالیت های ورزشی و آموزشی به انگلستان اعزام گردیدند. عباس اکرامی همیشه از این مسافرت به مانند یکی از پربارترین و سودمندترین دوره های تحصیلی و آموزشی خود یاد می کرد و بدان ارج می نهاد.

عباس اکرامی با سمت دبیر فدراسیون فوتبال قبل از عزیمت به انگلستان به همراه دکتر علی کنی، آقای حسن گوشه، مرحوم مهندس بلور کروشا و مرحوم شایسته اداره فدراسیون فوتبال آن وقت را به عهده داشتند .بهمین علت مرحوم ابوالفضل صدری که یکی از مسئولین شایسته سازمان تربیت بدنی، طی نامه ای آقای عباس اکرامی را به فدراسیون فوتبال انگلیس معرفی می نماید تا با طرز کار اداره باشگاههای ورزشی و به ویژه فوتبال و مربی گری و سایر امور ورزشی آشنائی پیدا کند. این معرفی سبب دوستی عباس اکرامی با سِر استنلی راس دبیر فدراسیون فوتبال آنزمان انگلیس که بعدها رئیس فیفا (فدراسیون بین ¬المللی فوتبال) شد، گردید.

 

آشنایی با سر استنلی راس


دکتر عباس اکرامی در مورد آشنایی خود با سر استنلی راس می گوید:
با معرفی "سر استنلی راس" برای شرکت در کلاسهای داوری فوتبال به منشی کمیته داوران آقای "ویکتور ری" معرفی شدم. او در کمال مهربانی مرا پذیرفت و به کمیته آموزش معرفی کرد. محل آموزش از محل سکونتم دور بود و کلاسها از ساعت 8 شب به بعد تشکیل می شد. شب ها پس از فراغت از بازدیدهای علمی یا تحصیلی در دانشگاه لندن به این کلاسهای داوری می رفتم و با عشق و علاقه در بحث ها شرکت می کردم و اشکالاتم را از مربیان می پرسدیم. گاهی مسائلی را مطرح می کردم و جواب آن ها را می خواستم . راهنمایی مربیان به داوطلبان در خور ستایش بود. موقع امتحان فرارسید. با ترس به جلسه امتحان رفتم و در حدود 20 دقیقه یا کمی بیشتر به پرسشهای دو ممتحن جواب می دادم. هر چه را پرسیدند می دانستم حتی در باره بعضی از پرسشها خود مسائل تازه ای را مطرح می کردم که از نظر آن ها مفید و جالب بود. در آن روزها داوران را بر حسب معلومات، سابقه و حس تشخیص به چهار دسته تقسیم می کردند. و مبتدیان در صورت قبول شدن در امتحانات مقدماتی در دسته چهارم قرار می گرفتند. مرا یک دسته ارتقا دادند و در دسته سوم ثبت نام کردند که این امتیازی خوشحال کننده بود.

به موجب معرفی نامه دیگری برای مشاهده چگونگی ساختن بازیکنان حرفه ای و تمرین دادن بازیکنان طراز اولی به دو باشگاه آرسنال و چلسی که در صدر جدول مسابقات دسته اول بودند معرفی شدم، در باشگاه آرسنال فوروارد وسط آن تیم که در همان پست برای تیم ملی انگلیس بازی می کرد و مشهور ترین بازیکن آن روز انگلیس بود، پس از تمرینهای سخت مرا در نهایت لطف و با حوصله می پذیرفت و رموز بازی را به من می آموخت و مرا هدایت و راهنمایی می کرد. وی ضمن توضیح در مورد علت این تمرین ها بر لزوم انجام آن و تمرین روی تاکتیک های مختلف تاکید می کرد. ایشان هنوز در قید حیات است و با او مکاتبه دارم. در استادیوم چلسی نیزآقای "هریس" هافبک وسط آن تیم رموز بازی را به من نشان می داد.

کمکهای بیدریغ و خیر خواهانه "سر استنلی راس" در حق من و سایر مربیان  کشورها جنبه استثنایی داشت و از حد و حساب بیرون بود.

در روز اول ملاقات کارت کوچکی را امضاء کرد و در اختیار من گذاشت. با آن کارت می توانستم بدون خرید بلیت به هریک از استادیوم ها وارد شوم و شاهد جریان مسابقه باشم. با مسئولین صحبت کنم و کمک بخواهم. در تمامی مسابقه های بین المللی که در انگلیس برپا می شد. میهمان "سر استنلی راس" بودم و در مسافرت ها او را همراهی می کردم. هنگام انجام مسابقه و حتی در استراحت کوتاه بین دو نیمه می توانستم به رخت کن بروم و بحث مربی و بازیکنان را از نزدیک مشاهده کنم. و از همه مهمتر این بود که می توانستم در جلسات تصمیم گیری فدراسیون فو تبال انگلیس به عنوان شاهد و بدون داشتن حق رای شرکت کنم و طرز اداره جلسات و تصمیم گیری را از نزدیک ببینم. هر وقت می خواستم
 می توانستم با تعیین وقت قبلی با مسئولین مختلف فدراسیون بحث و گفتگو کنم.

لازم است بگویم که فدراسیون فوتبال انگلیس برگزیده دولت نیست. سازمانی است که برای اداره فوتبال و ارتقای آن به ثبت رسیده و رئیس آن انتخابی است نه انتصابی. دبیر فدراسیون بوسیله نمایندگان باشگاهها و مسئولان ذینفع انتخاب می شود. با اطمینان کار می کند و نتیجه کارهای خود را در جلساتیکه بر پا می شود به اطلاع اعضاء می رساند. در همین زمینه خالی از لطف نیست بگویم که در جشن صد ساله فدراسیون اظهار شد که در این مدت فدراسیون دارای سه رئیس بوده که دونفرشان دارفانی را وداع گفته و سومی "سر استنلی راس" پس از 27 سال خدمت در فدراسیون انگلیس ارتقاء یافته و به دبیری فیفا برگزیده شده بود. روشن است که ثبات مسئولین موجب اطمینان خاطر ایشان و بهبود کار است و سیاستی است که باید دنبال شود.

دوستی من با "سر استنلی راس" روز به روز صمیمانه تر می شد. در سال 1953که تیم مجارستان با تیم انگلیس در استادیوم ویمبلی رو برو می شد. برای دیدن مسابقه دعوت شدم و شاهد هنرنمایی یاران "پوشکاش" بودم. در این مسابقه تیم مجارستان فوروارد وسط خود را از راس مهاجمان به عقب کشید و تیم بزرگ انگلیس را حیران کرد و پس از سالیان ممتد تیم ملی انگلیس را در خانه اش با نتیجه 3 بر 0 شکست داد.

از 2 سال قبل برای شرکت در مراسم یکصد سالگی فوتبال انگلیس دعوت شده بودم. از همان موقع در صدد بودم که تحفه ای تهیه و هنگام برگزاری جشن اهداء کنم. پس از مدتی تامل به این نتیجه رسیدم که بهترین تحفه این است که سه شیر که نشانه و علامت فدراسیون فوتبال انگلیس است در قالیچه ای به قطع 120 در 85 سانتیمتر بافته و اهداء شود. قالیچه مذکور به وساطت آقای "حسین ایرانی" یکی از اعضای باشگاه وبوسیله یک زندانی به نام "مشیری" تهیه و در روز برگزاری جشن صد سالگی بوسیله مرحوم "ذبیح جعفری" دبیر فدراسیون فوتبال که ریاست آن به عهده آقای "حسین مبشر" بود اهداء گردید و بهترین تحفه و یاد بود شناخته شد. این تحفه در حال حاضر زینت بخش نمایشگاهی است که تحفه های ممالک جهان به فدراسیون فوتبال انگلیس در آن جمع آوری و به نمایش گذاشته شده است.

در جشن 90 سالگی "سر استلی راس" میهمان شخصی او بودم و در مراسم با شکوهی که برای قدردانی از زحماتش برپا شده بود شرکت داشتم. در سال بعد در مراسم در گذشت او نیز حضور یافتم که یاد آور 43 سال دوستی صمیمانه من با وی بود.سوابق این دوستی 43 ساله در پرونده ای جمع آوری کرده ام و گهگاه برای تجدید خاطرات بدان مراجعه می کنم. در حال حاضر عضو افتخاری تیم "میدل اسکس" و عضو رسمی مربیان فوتبال لندن هستم و گاهی با دریافت بلیط افتخاری بدیدن مسابقه های آرسنال می روم.در هنگامی که "سر استنلی راس" به ریاست فیفا برگزیده شد. مرا برای معلمی و سخنگوئی داوران خاور دور برگزید. چندین سال برای انجام این کار به کشورهای خاور دور مسافرت می کردم و زیر نظر "کویوتک" که مرحوم شده است داوران این ممالک را هدایت و راهنمایی می کردم. پس از افتتاح مدرسه پویا . به علت مشغله زیاد از ادامه این کار عذر خواستم ولی ارتباط را با این سازمان حفط کردم.

آشنائی عباس اکرامی با سِر استنلی راس (که در آن هنگام هنوز لقب سِر دریافت نکرده بودند) سبب گردید که با کمک و پشتیبانی وی به کلاس داوری فوتبال اعزام و معرفی شود و پس از طی آن دوره گواهینامه داوری بین المللی دریافت کند. بعد از گذراندن این کلاس ها شادروان عباس اکرامی دوره مربی گری فوتبال (Coaching) را به همراه فوتبالیست های معروف حرفه ای و برگزیده آن روز انگلستان مانند جرج اسمیت، لزبی اسمیت، تامی لاتون و غیره و زیرنظر والتر وینتر باتون (Walter Winter Botton) به پایان رسانید و مدتی را نیز در باشگاه های آرسنال و چلسی به کارآموزی در مورد اداره باشگاه ها پرداخت و در خاتمه با کوله باری پر ارزش، گرانبها و سودمند به وطن بازگشت و همه شاهد بودیم که طی این دوره ها چه اندازه برای ورزش کشورمان مفید و سودبخش بود.
 
شادروان عباس اکرامی هیچوقت خدمات ارزنده سِر استنلی راس را که بعقیده او انسانی بی نظیر و بی مانند بود در تمام طول زندگی فراموش نکرد و همیشه خود را مرهون الطاف این مرد بزرگ می دانست.

 

تاثیر حضور در انگلیس در پیشرفت فوتبال کشور


دکتر اکرامی در مورد تاثیر حضورش در انگلیس بر روی پیشرفت فوتبال در کشورمان می گوید:
به هنگام برگشت از انگلستان آنچه را در باره فوتبال و آماده کردن بازیکنان آموخته بودم به موقع اجرا گذاردم . طولی نکشید که نهال هایی که غرس شده بود به ثمر رسید و طرفداران باشگاه و ورزش دوستان را شاد کرد. پس از بازگشت از انگلستان در وزارت آموزش و پرورش مجددا به کار رسیدگی به دبستانهای تهران مشغول شدم. به اشاره مرحوم "ابوالفضل صدری" و مرحوم "پادگرنی" یک کلاس داوری تشکیل دادم و در آن افراد سرشناس فوتبال ایران از جمله مرحوم "صدقیانی"، مرحوم "شریف زاده"، مرحوم "محمد پور"، مرحوم "احمد ایزد پناه"، "کاظم رهبری"، "داوود نصیری"، "مدنی"، "کریم زاده"، "فیروزفر"، "یزدانی"....................ثبت نام کردند و با فن داوری و مقررات تازه آن آشنا شدند. کلاس به مدت 15 روز ادامه داشت و مورد رضایت کامل شرکت کنندگان قرار گرفت. در پی این کتابی به شکل پرسش و پاسخ ترجمه و تالیف کردم و در اختیار داوران ، خط داران و.... علاقمندان گذاشتم.
کتاب دیگری در زمینه فنون بازی فوتبال ترجمه شد و با کمکهای ارزشمند آقای "سیاووش صبا" اولین مربی خردسالان باشگاه به چاپ رسید و منتشر شد.
از این ببعد تمرینهای باشگاه شاهین صورت دیگری به خود گرفت و بتدریج موجب ارتقای سطح فوتبال در کشور شد.. مدیران و مربیان باشگاههای دیگر  حتی مسئولان اداره تربیت بدنی به مشاهده تمرین های باشگاه می پرداختند و برای تربیت بازیکنان تیم های خود همان شیوه ها را بکار می بستند.
پس از خاتمه دوره آموزش در انگلستان که یکسال و نیم طول کشید عباس اکرامی به خدمت در وزارت فرهنگ پذیرفته شد و در امور فرهنگی و آموزشی آن وزارتخانه بیش از سه سال بکار مشغول شد و در این مدت نیز از فراگیری و تحصیل باز نماند. در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در آنجا نیز تیم فوتبال دانشکده حقوق را پایه-ریزی و رهبری کرد ولی به گفته خودشان چون مقاله پایانی دانشکده حقوق را ننوشتند موفق به اخذ لیسانس از آنجا نشدند.
 
روانشاد عباس اکرامی پس از خدمت در مشاغل گوناگون در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) مجدداً برای تحصیل در ایالات متحده برگزیده شد و با بورس دولتی به آمریکا و دانشگاه مینه سوتا در شهر مینیاپولیس اعزام گردیده  و پس از گذرانیدین  دو سال و سی هفت روز  در سال 1953 از دانشگاه مزبور موفق به اخذ دکترای فلسفه (Doctor of Philosophy) گردید.

 

فعالیت های ورزشی


شادروان دکتر عباس اکرامی در هنگام تحصیل در دبستان ترقی با الفبای فوتبال آشنائی یافت. میرزا حسن خان بهار ناظم دبستان ترقی علاقه فراوانی به ورزش فوتبال داشت و در مدرسه ابتدائی از بچه های کوچک دبستانی تیم فوتبالی تشکیل داده بود که عباس کوچک اندام نیز جزء بازیکنان آن تیم بود، ادامه بازی وی در این تیم با تشویق مرحوم بهار سبب گردید که پس از خاتمه دبستان در دوره اول متوسطه در دبیرستان سیروس و بعد در دوره دوم متوسطه در مدرسه ثروت (دبیرستان ایرانشهر) به این فعالیت ورزشی ادامه دهد و بعدها نیز جزء بازیکنان خوب تیم دانشسرای عالی و تیم فوتبال باشگاهی جم و سپس تیم کلُنی تهران گردد. این جوان ریزنقش که اغلب نیز در گوش راست، هافبک و گاهی اوقات گوش چپ بازی می کرد حتی هنگامی که به گلاب دره، دزاشیب و دربند برای تدریس به دانش آموزان تجدیدی می رفت در آنجاها نیز در تشکیل تیم محلی فوتبال شرکت داشت و سرپرستی و تمرین های این تیم ها را بعهده داشت. هنوز هستند کسانیکه کفش فوتبالشان وسیله عباس اکرامی اگرچه ناشیانه ولی و بادقت تعمیر گردیده و هنوز بیاد می آورند فوتبالیست های قدیمی که توپ های فوتبال پاره شده ای را که دکتر عباس اکرامی شخصاً تعمیر و دوخته و مجدداً مورد استفاده آنها قرار داده است.

 

 
دکتر عباس اکرامی یکی از برجسته کسانی بود که در شناخت افراد و آگاهی از روحیه، اخلاق، سیرت، عادات و رفتار شاگردان و ورزشکاران خود تبحر فراوان داشت. او انسانی تیزهوش، دقیق و با فراست بود، حافظه عجیبی در به خاطر سپردن نام اشخاص داشت، اسامی کسانیکه با او مدتها قبل کار می کردند و حتی آنان که سی تا چهل سال قبل با ایشان از نظر ورزشی و غیره همکاری و یا برخورد داشته و یا همبازی بوده اند فراموش نمی کرد. او اسامی بازیکنانی را که در تیم-های محلی دزاشیب، گلاب دره و امام زاده قاسم در نیم قرن قبل تشکیل شده بود و تمرینات آنها تحت نظرش اداره می شد به یاد می آورد، از برادران محسنین (حسام، خلیل و جلیل)، برادران ممقانی (حسین و حسن)، برادران عظیما (منوچهر و فریدون) و بالاخره برادران مین باشیان (فتح اله، عزت و نعمت) و تعدادی دیگر را نام می برد و فراموش نکرده بود. شاگردان و ورزشکارانی که مدتها قبل در یکی از مدارس دانشجو و یا دانش آموز وی بودند و یا در تیم های مختلف شاهین مانند شهباز، عقاب، سیمرغ، پرستو، چلچله، پیروز و کیان تمرین می¬کردند و حتی بازیکنان تیم های شاهین شهرستان ها را به نام می شناخت و به روحیه و رفتار و کردارشان آشنائی کامل داشت و در برخورد با هر یک از آنان، آنها را به نام کوچکشان خطاب می کرد و این موضوع تسلطّی عجیب برای وی فراهم آورده بود. او بعنوان مربی بر دلها حکومت می کرد و یاران ورزشی و شاهینی او با آنکه خود از نخبگان، مدیران و رؤسای مملکتی و کشوری بودند در مقابل وی ترجیح می دادند که شخصیتی تابع و پیرو داشته باشند.

 مشاهده تصاوير به صورت بزرگتر در گالري خاطرات



 

مکتب شاهین


روانشاد دکتر عباس اکرامی پیش از آنکه یک مربی فوتبال و یا بنیان گذار نوین این ورزش در ایران باشد یک معلم بود، یک معلم در هر زمینه تربیتی، او می خواست معلم باشد، در تأسیس مدارس می خواست معلم باشد، در اداره کردن کلاس ها در مدرسه یک معلم خوب و مسلط و با تدبیر بود، در اداره کردن جمعیت ها و مؤسسات آموزشی نیز همواره یک معلم بود و بهمین دلیل سازمان های آموزشی و حتی غیرآموزشی نیاز به تجربیات او در این زمینه داشتند و از او برای کمک و مشاورت دعوت بعمل می آورند. او با شاگردانش با صمیمیت و محبت برخورد می کرد، شخصیت آنان را همیشه مدنظر داشت، طرز صحبت او بسیار مودبانه، مهربانانه و پدرانه بود. او عقیده داشت که رابطه پدر و فرزندی تنها به علت هم خونی نیست بلکه اوقاتی که در راه تربیت فرزندان صرف می شود، صدمات و مرارتهائی که ضمن رشد کودکان و نوجوانان با صبر و شکیبائی تحمل می شود، اضطراب ها و دلهره هائی که تجربه می گردد همه و همه رشته هائی است که در رابطه احساسی و بستگی عاطفی بین پدر و فرزند، استاد و شاگرد دخالت دارد. به همین دلیل به مربیان ورزشی که در تیم های مختلف شاهین و غیره فعالیت می کردند و یا آنهائی که عهده دار وظایف آموزشی، تربیتی و یا تدریس شاگردان می شدند همیشه توصیه می کرد که بمانند اولیای شاگردان با آنها رفتار و برخوردار داشته باشند و در این طریق از روش پدر و فرزندی استفاده نمایند.

روانشاد دکتر اکرامی به شاگردان خود چه در کلاس ها و چه در زمینهای فوتبال و ورزش روح انضباط، جوانمردی و انصاف تعلیم می داد و این دروس عالی را پیوسته و دائماً در گوش جان جوانان و حتی مربیان زمزمه می کرد.
 
شادروان دکتر عباس اکرامی مردی ریز نقش، خوشخو، بلند نظر و در فهم و درک مطالب بسیار سریع و در شناخت روحیه افراد و جوانان بی نظیر و بی مانند بود. او هرگز لب به مشروب و سیگار نزد و در همه عمر دوستان ورزشی و بویژه شاهینی خود را از این نوع آلودگی ها بر حذر می داشت. محیط اطراف او و مجامعی که در آن شرکت می کرد همیشه مشحون از روح حرکت، فعالیت و حرارت و عمل بود، جوانان را به کسب معلومات بیشتر و مهارت های بالاتر و اخلاق پسندیده بر می انگیخت و هدایت میکرد و خود نمونه بارز و ارزنده ای از این روش و شیوه بود.

او درباره آموزش، فرهنگ و ورزش و به ویژه در امور تربیتی جوانان نظریه های گرانبهائی ارائه می نمود و عقیده داشت که ورزش وسیله تأمین سلامت بدن است و با سلامت بدن و نیرومندی آن بستر سالمی برای عقل سلیم و محلی برای تجلی عواطف و احساسات لطیف و موجبی برای بروز و ظهور خصلت ها، شایستگی ها، سزاواری ها و ارزشهای عالی انسانی بوده و ابزاری برای رشد همه جانبه و تربیت کامل افراد می شود. شادروان دکتر اکرامی عقیده داشت، آنان که ورزش و تحصیل دروس را دو عامل جدا از هم و یکی را مزاحم و مانع پیشرفت و سبب عقب ماندگی آن دیگری می دانند، باید در اعتقاد و اندیشه خویش بازآوری، اعاده و تجدیدنظر کنند. به نظر او درس و ورزش دو عامل کاملاً پیوسته بهم بوده و توأماً سازنده شخصیت انسانها و جوانان هستند و هنگامی نتیجه مهم و نهائی حاصل می گردد که آن دو با هم و به همراه هم و مکمل یکدیگر باشند.

باید در نظر داشت که از همان آغاز کار نیرومندی بدن، چابکی و نرمی حرکات ورزشی، پیدایش مهارت ها و در نتیجه موفقیت و برد در میدان های ورزشی هدف نهائی دکتر اکرامی نبود، بلکه ورزش وسیله ای بود که نیروهای فوران کننده و جوشان بدن را در اختیار عقل سلیم و عواطف لطیف قرار می داد، قلب، عقل، بینش و اراده نوجوانان را بازسازی می کرد و آنها را برای مبارزه و کشمکش در زندگی و برخورد با مسائل آن آماده تر، مهیاتر، بیدارتر و هوشیارتر می نمود. او عقیده داشت، در آن هنگام که به علت پیری و یا حوادث با ورزش فعال خداحافظی می شود تازه شروعی برای احوال پرسی و سلام و علیک با زندگی و مفید واقع شدن برای اجتماع خویش می باشد.

او بر این موضوع تأکید داشت که افراد از هر مقام، موقعیت و از هر درجه اجتماعی به عضویت در جمعیت ها و مفید بودن به حال افراد و جامعه مربوطه و تأیید شدن از طرف دیگران نیاز مبرم دارند و به گفته دیگر یک پایگاه اجتماعی می خواهند. او عقیده داشت که هیچ فعالیتی را نمی شناسد که بخوبی ورزش بتواند این پایگاه اجتماعی را تمهید و آماده سازی کند و نیاز جوانان را به جلب مسئولیت اجتماعی برطرف نماید. شادروان دکتر اکرامی معتقد بود که ورزش روح انضباط را به آسانی در جوانان پرورش می دهد، انضباطی که ضامن فعالیت ها و پیشرفت جوانان می شود و عامل ترقّی و تعالی آنها است و پافشاری و تصریح می کرد که اگر این انضباط در دوران جوانی پرورش نیابد و به بار نیآید استقرار آن در دوره های بعدی زندگی بسیار دشوار، مشکل و حتی محال است.

دکتر عباس اکرامی، سیر و سلوک در بستر تعالی و پیشرفت را همواره مستلزم پیمودن راهی طولانی، دشوار و پر از موانع می دانست که بایستی آگاهانه، صبورانه و عاقلانه در آن گام برداشت. او بر این باور پای می فشرد که شکست¬ها، موفقیت ها و بالاخره هر آنچه در زندگی روزمره روی می دهد و اتفاق می افتد تقدیر و سرنوشت انسان نیست، بلکه انسان معمار آنها است و ایمان داشت که کار و زندگی بر مبنای حال و اکنون و اتخاذ شیوه روز به روز و بی اعتنائی به مقاصد و اهداف دراز مدت یکی از مهمترین علل فقر فرهنگی جمعیت ها است و برعکس توجه به مقصود، منظور نهائی، زمان بندی پیشرفت و بررسی عمیقانه مشکلات و یافتن راه حل مسائل، سلامت مناسبات افراد، همکاری و همدلی آنان موجب وفاق، توافق و همآهنگی کامل و ضامن بقاء و پیشرفت جمعیت ها است و چنانچه محیط سالمی برای پرورش جوانان کشور فراهم آید و این جو کار و زندگی مشحون و مملو از دوستی ها، همکاری ها، تعهدات و صمیمیت ها باشد چرخ تعالی و تکامل هر روز تندتر و تندتر به گردش درخواهد آمد.

او بر این نظر پافشاری و اصرار داشت که آسان گرفتن کاری که آسان نیست محکوم کردن آن کار به شکست است و کسانی که بجای درافتادن و روبرو شدن با مسائل و بجای تسلیم شدن در مقابل آنها با مشکلات برخورد می کنند و وضع را خوب بررسی و مسئله را خوب درک می نمایند مطمئناً راه و شیوه های رفع مشکل را می یابند و متین و استوار به حل آنها می پردازند.

روش و مکتبی را که شادروان دکتر اکرامی طی پنج دهه فعالیت و کوشش درباره اهمیت درس و کتاب و قلم و مهمتر از همه اخلاق بنا نهاد بر سه اصل استوار بود که انضباط و اخلاق مهمترین درس و اصل اول آن و پس از آن تکیه بر دانش در اصل و سپس اصل سوم ورزش وسیله ای برای رسیدن به اهداف اخلاق و دانش قرار داشت.

 

مشاغل


با توجه به علاقه مفرط دکتر عباس اکرامی به امور آموزشی و تدریس، وی بیش از نیم قرن خدمت صادقانه و صمیمانه به کشور و مردم وطن بویژه جوانان داشته‌اند که می‌توان فهرست‌وار و بطور خلاصه مشاغلی را که عهده‌دار بوده‌اند نام برد.

مشاغل در وزارت آموزش و پرورش

  • مدیر آموزش ابتدائی
  • دبیر فیزیک و شیمی و انگلیسی در دبیرستان¬های تهران (دبیرستان فیروز بهرام، دبیرستان البرز و ...)
  • مدیر آموزش در وزارت فرهنگ
  • رئیس اداره کل تربیت معلم
  • رئیس اداره کارپردازی
  • مدیرکل تعلیم و تربیت
  • سرپرست کل تعلیمات کشور



مشاغل در دانشگاه

  • استاد تعلیم و تربیت (آموزش ابتدائی)
  • مدیر رشته آموزش و پرورش ابتدائی
  • مدیر رشته تربیت بدنی



مشاغل در سازمان های دیگر

  • رئیس سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران
  • رئیس فدراسیون فوتبال دبیرستان¬ها و دانشگاه های ایران
  • دبیر فدراسیون فوتبال ایران
  • رئیس و مربی تیم ملی فوتبال ایران (به مدت دو سال)
  • عضویت در فدراسیون فوتبال جهانی (فیفا) و مدرس داوران فوتبال جهان درباره رموز داوری فوتبال در کشورهای آسیائی و مسافرت به این کشورها
  • عضویت در هیأت مربیان فوتبال لندن و عضو افتخاری باشگاه ورزشی آماتور میدل ایکس و آندرز انگلستان
  • همکاری آموزشی با بنیاد خیریه خاور نزدیک (ورامین) و سرپرستی گروه تربیت معلم برای مدت پانزده سال که منجر به تربیت تعدادی معلم و مُدرس شد که در نوع خود بی¬نظیر بودند.
  • سرپرست گروه صلح در ایران و در منطقه ورامین که با بنیاد خاور نزدیک همکاری تنگاتنگ داشته است.
  • مؤسس و بنیانگذار مدرسه نمونه پویا و مدیریت آن
  • سهامدار عمده در گروه فرهنگی هدف و یکی از پیش قدمان در تشکیل این گروه.

 

تالیفات


شادروان دکتر عباس اکرامی در فنون و شیوه های داوری و مربی گری در فوتبال چهار کتاب بنام های زیر به چاپ رسانیده است:

  • راهنمای بازیکنان و مربیان
  • داوری فوتبال (پاسخ ها و پرسش ها)
  • فوتبال چیست
  • فوتبال، فنون و تدابیر

در مورد کتاب های علمی بررسی پنج کتاب به شرح زیر به پایان رسیده و آماده چاپ هستند که متأسفانه به دلایلی هنوز به چاپ نرسیده است:

  • چگونگی علاقمند ساختن شاگردان به تحصیل
  • برانگیختن دانش آموزان به فعالیت های آموزشی
  • توجه به تفاوت های فردی دانش آموزان (فردی کردن شیوه تدریس)
  • پرورش روح انضباط در جوانان
  • رشد و نموّ و نتایج ضمنی آن به روی مربیان و خانواده ها

مطالب بسیار دیگری که بصورت نوشتجات و فتوکپی توسط شادروان دکتر عباس اکرامی گردآوری و تهیه گردیده و بیشترین آنها در موضوعهای آموزشی نظیر: هدف های تعلیم و تربیت در ایران، هدف های تربیت بدنی، چگونگی مطالعه و کسب عادات مفید، ارزش یابی محصلین در کودکستان، دبستان و دبیرستان، چگونگی تکوین و پرورش شخصیت، خصوصیات معلمین شایسته و دهها موضوع دیگر که متأسفانه تا کنون فرصت تدوین، تألیف و چاپ آنها فراهم نشده است. 

 
 

 

 
فصل دوم

فصل دوم : چگونگی تاسیس و انتخاب نام باشگاه
در بهار سال 1321 شمسی شرکت نفت ایران و انگلیس از تیم فوتبال منتخب تهران دعوت می نماید که برای مسابقه با تیم فوتبال آبادان به خوزستان سفر کند. تیم تهران به سرپرستی آقای احمد ایزدپناه به آبادان وارد می‌گردد و عباس اکرامی یک از بازکنان تیم بود که آنها را در این سفر همراهی می‌کرد. در شب تودیع و خداحافظی رئیس شبانه روزی وقت دانشکده فنی نفت آبادان که یک انگلیسی بنام «هاکر» و از بازیکنان فوتبال باشگاه‌های انگلستان بود سخنرانی بسیار مفصلی ایراد می‌کند و طی آن ابراز می‌دارد، برای پیشرفت فوتبال در ایران باید دست اندرکاران و علاقه‌مندان به فوتبال و ورزش جوانان اقدام به تأسیس باشگاه و تیم‌ها و کلاس‌های آموزشی فوتبال بنمایند و جوانان را از سنین خردسالی تحت تعلیم و آموزش قرار دهند.

سخنان آقای هاکر در عباس اکرامی که خود شیفته فوتبال و ورزش بود بسیار مؤثر واقع گردید و در نتیجه پس از مراجعت به تهران از طریق مرحوم ابوالفضل صدری با گرفتن اطاقی کوچک در قسمتی از ورزشگاه امجدیه اقدام به جمع آوری جوانان و تشکیل تیم فوتبال شاهین تهران را می‌نماید و چون در آن زمان در دبیرستان‌های البرز، فیروز بهرام و ایرانشهر تدریس می¬نمود از شاگردان با استعداد خود در این مدارس عده‌ای را برگزید و با تعلیم آنها استخوان‌بندی تیم فوتبال شاهین را در اواخر فروردین سال 1322 بنا نهاد و با تشکیل آن تیم شاهین رسماً جزء تیم‌های آنوقت تهران گردید.

دکتر اکرامی خود دراین زمینه می گوید:
در فروردین سال 1321 برای انجام دو سه بازی با تیم های آبادان در همراهی تیم منتخب تهران به سرپرستی مرحوم "ایزدپناه" عازم این شهر شدیم. من معمولا در گوش راست یا هافبک راست بازی می کردم . اما چون گوش چپ تیم به علت گرفتاری از مسافرت خودداری کرده بود ناگزیر به بازی در این پست شده بودم. تیم اعزامی در محل مدرسه فنی آبادان که در زبان انگلیسی بنام Hostel خوانده می شد اقامت گزید. بازیهای ما جالب ، جدی و لی دوستانه بود. در شب خداحافظی آقای "هاکر" رئیس انگلیسی آموزش نطق جالبی ایراد کرد و با تاکید فراوان اظهار داشت:
ورزش وقتی رونق می گیرد که ورزشکاران مسن یا از کار افتاده به تعلیم جوانان سرگرم شوند و آنچه را خود تجربه کرده اند به ایشان بیاموزند. این سخنان در من موثر افتاد. باری پس از شنیدن نطق آقای "هاکر" به پهلوی آقای "ایزدپناه" کوفتم و با قاطعیت اظهار داشتم به محض بازگشت به تهران تیمی تشکیل خواهم داد و در خدمت جوانان خواهم بود.

هدف باشگاه تنها نیرومندی و چابکی بدن و پیدایش مهارت‌ها نبود، بلکه هدفی والاتر و بالاتر از آن، یعنی تربیت اجتماعی، آموزش انضباط، اخلاق، تحصیل تا مراحل نهائی و عالی و ایجاد شور و علاقه در جوانان برای خدمت به مملکت و ورزش وسیله‌ای برای رسیدن به این اهداف بود. او از طریق ورزش به نحوی بی‌سابقه به آموزش جوانان همت گماشت و از آنان افراد قهرمان در ورزش و موفق در زندگی و در مشاغل مختلف کشور ساخت.

دکتر اکرامی اسامی بازیکنان اولیه تیم شاهین آقایان مهندس رضی، مهندس خاتمی، پروفسور نعلبندیان، دکتر سهراب غفاری، دکتر پاشا خلیق،  دکتر عباسقلی بختیار و مهندس عبداله خواجه نوری و چندتائی دیگر را با لذت و شوقی زایدالوصف همیشه به یاد می‌آورد.

دکتر اکرامی تعریف می‌کرد که «با امکانات تقریباً صفر تیم شاهین و باشگاه شکل گرفت، بچه‌ها پول می‌‌دادند، توپ می‌خریدیم، پیراهن می‌خریدیم. من خودم هم چیزی تا حدی که مقدورم بود کمک می‌کردم همه با ذوق از مصاحبت یکدیگر برخوردار می‌شدند، همه با هم خوب بودیم، همه با هم تمرین می‌کردیم، ولی تمرین‌ها حسابی و بقولی کتابی بود. حتی تیم‌های دیگر می‌آمدند کنار زمین که ببینند ما چه می‌کنیم. در اوایل کار معلمین ورزش و کارگزاران تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال وقتی می‌دیدند که با بچه‌های کوچک تمرین و کار می‌کنیم مسخرگی و استهزاء می‌کردند ولی فقط پنج سال طول کشید که فوتبال از همین نفرات و جوانان و محصلین مدرسه به ثمر رسید و در یک مسابقه پرهیجان با تیم دارائی اول یک گل خوردیم و بعد بازی را بردیم و در تهران اول شدیم و کاپ گرفتیم».

کسانی بودند که در پشت پرده به باشگاه کمک می‌کردند، مرحوم صدری، فتح‌اله امیر علائی، مرحوم پادگورنی، احمد ایزدپناه، بلورفروشان و رحمت قوامی از شرکت نفت، اینها دوست داشتند و اغلب می‌آمدند کنار زمین و مشوق بازیکنان بودند.


چگونگی آغاز تاثیر درس در ورزش در شاهین


در شروع کار دکتر عباس اکرامی با یک عده از شاگردان خود تیم شاهین را شکل دادند و چون معلمشان بودند طرز کار یکدیگر را می‌شناختند و در زمین ورزش نیز روابط و احترام متقابل شاگرد و معلمی برقرار بود و کسانی که به آنها ملحق می‌شدند چنان جذب این فضا می‌شدند که جز خوب بودن هیچ راه دیگری نمی‌توانستند داشته باشند و آنهائی که رفتاری مناسب با آن محیط نداشتند مدتی می‌ماندند و سپس یا در جمعیت و تیم حل می‌شدند و به آنها می‌پیوستند و یا می‌رفتند و باقی نمی‌‌ماندند.

درس و ورزش توأماً و دقیقاً زندگی افراد باشگاه شاهین بود، چون کسی که درس نمی‌خواند و وظیفه‌اش را انجام نمی‌داد بدون توجه به مقامی که در بازی می‌داشت به وی اجازه داده نمی‌شد که در تیم‌های شاهین بازی کند، تابستان‌ها در کنار زمین امجدیه، زیر درختان پشت زمین راه آهن، زمین فوتبال البرز، اکبرآباد و بالاخره هرجائی که تیم‌های شاهین تمرین می‌کردند اول درسهای تجدیدی محصلین دوره می‌شد و کمک به فراگیری دروس توسط فوتبالیست‌ها و ورزشکارانی که در این دروس قوی بودند صورت می‌گرفت و همیشه قبل از شروع تمرینات ورزشی و فوتبال چندین ساعت صرف کار و آماده سازی و آموزش جوانانی که در دروس ضعیف بوده و یا تجدیدی شده بودند می‌گردید. از باشگاه شاهین در ادبیات ورزش ایران بعنوان مکتب شاهین نام برده می‌شد. چون مسئولین این باشگاه مخصوصاً دکتر اکرامی تأکید ویژه‌ای مقدم بر ورزش به روی اخلاق و تحصیل افراد باشگاه و بازیکنان داشتند. روش پسندیده و رفتار شایسته و نیکو و اعمال خردمندانه مسئولین و بازیکنان چه در میدان¬های ورزشی و چه در خارج از آن چنان مورد حمایت مردم و بویژه تماشاگران مسابقات بود که آهسته آهسته سبب شد که پای اولیاء و خانواده جوانان به میدان‌های ورزشی کشیده شود و از اینکه می‌دیدند محیط ورزش نه آنکه به درس و اخلاق جوانان و فرزندان آنان لطمه‌ای وارد نمی‌سازد بلکه آنرا تقویت نیز می‌کند به میدان ورزشی و مسابقات فوتبال روی می‌آوردند.

تماس با اولیای جوانان، دانش آموزان و دانشجویان ورزشکار و همچنین ارتباط با معلمین و استادان آنها بویژه در روزهای اول عضویت و جویا شدن از نحوه تحصیل، وضعیت اخلاق و رفتار آنها در خانه و مدرسه و بالاخره کمک به حل مسائل و اشکالات خانوادگی و در حدود امکان رفع گرفتاری‌های مربوطه چنان گسترش یافته و سازمان داده شده بود که سبب گردید باشگاه شاهین جنبه مردمی به خود بگیرد و علاقه کسانی را که به سرنوشت فرزندان و جوانان خویش دلبستگی داشتند به سوی خود جلب کند تا آنجا که گرفتاریها و مشکلات باشگاه شاهین نیز اغلب با کمک آنها حل و فصل می‌شد و بدانجا رسید که اغلب خانواده‌ها نام فرزندان تازه متولد شده خود را شاهین می‌گذاردند و بیش از نود درصد تماشاچیان میدان‌های ورزشی جزء طرفداران جدی و سرسخت باشگاه شاهین محسوب می‌شدند.
 
آوازه مکتب شاهین در سراسر کشور چنان گسترده شده بود که بیش از شصت شعبه باشگاه در شهرستان‌ها تأسیس گردید. در هر شهرستان به نسبت جمعیت بین دو تا چند تیم در رده‌های مختلف سنی فعالیت می‌کردند و اداره این تیم‌ها به وسیله اعضای شاهینی همان شهرستان اداره می‌شد و بخصوص از نظر مالی خودکفا بودند، ولی امور فنی و مشاورت در امور فوتبال و نظارت کلی در نحوه اداره آنها وسیله شعبه‌ای از بخش اداری باشگاه شاهین تهران که مسئول شهرستان‌ها بود بررسی و انجام می‌شد. بازیکنان نامدار و زبده‌ای چون پرویز دهداری، حمید جاسمیان، علی پورجانکی، حمید برمکی، ناظم گنجاپور، ایرج سلیمانی، صفر ایران پاک و دیگران از شعبات مختلف شاهین در شهرستانها معرفی و به عضویت تیم ملی ایران درآمدند و پیروزی‌های شگفتی نیز آفریدند.

 

باشگاه پزشکان و مهندسان و قضات و وکلا


باشگاه شاهین مکتب و مدرسه¬ای بود که در آن فضایل اخلاقی، علمی، ادبی و اجتماعی در کنار ورزش مورد نظر مؤسس و کلیه اعضای آن بود و بقول روزنامه هدف مورخه چهارشنبه اول اسفند 1380 (نویسنده قباد نقش تبریزی) «بدرستی می‌توان گفت که هیچ دسته و تیم ورزشی به قدر شاهین افراد دانشگاه دیده با حداقل مدرک لیسانس به زمین‌های ورزشی نفرستاده و این اندازه پیروزی و موفقیت بدست نیآورده است».

با اینکه در اوایل این مکتب، مورد تردید و تخطئه و حتی استهزای رُقبا قرار گرفت ولی پس از گذشت چند سال تأیید و ستایش آنان را نیز به همراه آورد. جمعیتی به وجود آمده بود که دوست و مخالف آنرا باشگاه پزشکان، مهندسان، قضات و وکلا نام نهادند و راستی که اعضای باشگاه فرهنگی و ورزشی شاهین علاوه بر کسب پیروزی در میدان‌های ورزشی در زمینه‌های اجتماعی نیز در نوع خود کم‌نظیر بوده و به مناصب عالی، نظیر وزارت، وکالت، استانداری، استادی دانشگاه، قضاوت و وکالت در محاکم دادگستری و امیری ارتش و شهربانی دست یافتند.

دستیاران، یاران و مربیان تیم‌های مختلف شاهین چه در تهران و چه در شهرستان‌ها روش‌های درست، دقیق و سالم دکتر اکرامی را در همه زمینه‌های ورزشی، اخلاقی و علمی پیروی و دنبال کردند و در کاربرد و روش فوتبال کشور تأثیر فراوانی بجا نهادند، فوتبال آنزمان که با وسایل ابتدائی در کوچه‌ها، خیابانها، خندق‌ها و زمین‌های مزروعی بازی می‌شد به میدان‌های ورزشی کشیده شد و با تدریس در کلاسهای فوتبال سطح این ورزش را به جائی رساندند که علاوه بر قهرمانی باشگاه شاهین در چند دوره متوالی، در مسابقات بین‌المللی نیز قهرمانان فوتبال ما درخشیدند و در کشورهای آسیائی و سایر کشورهای جهان مطرح گردیده و شناسانیده شدند، تیم‌های کشورهای خارجی که در سطوح بالاتری در فوتبال جهانی بودند با اشتیاق و تمایل فراوان دعوت فدراسیون فوتبال کشور و باشگاه شاهین را برای انجام مسابقه در ایران می‌پذیرفتند و یا خود از تیم‌های ایران برای انجام مسابقه در کشورشان دعوت بعمل می‌آوردند.

 

پیروزی های شاهین بر تیم های خارجی


در سال 1331 که شاهین برای انجام یک مسابقه فوتبال در مقابل تیم نادی المینای بصره دعوت شد تیم میزبان را با نتیجه هفت بر صفر شکست داد، عراقی‌ها ناراحت شدند و به اصرار تیم شاهین را در مسابقه علیه تیم بغداد واداشتند که نتیجه بازی باز هم نه به صفر بسود شاهین بود. عراق در بازی سوم مهره‌های خود را تغییر داد و تیم ملی خود را به یاری گرفت و متأسفانه آن تیم هم چهار به صفر شکست خورد، در این روز ایرانیان مقیم عراق اشکهای فراوان از شادی ریختند و به نحوی فراموش نشدنی از اعضای تیم شاهین بدرقه نمودند. تیم حرفه‌ای مالمو سوئد که یکی از برترین تیم‌های فوتبال اروپا بود نتوانست بر شاهین پیروز گردد و تن به مساوی داد و بعد تیم آلستار «All-Star» نیویورک چهار بر صفر از شاهین شکست خورد و سپس تیم میدل سکس و اندورز تیم آماتور منتخب (انگلستان ـ اسکاتلند ـ ویلز و ایرلند) دو بر صفر بازی را به شاهین واگذار کرد و با خشنودی دکتر اکرامی مؤسس باشگاه شاهین را به عضویت افتخاری خود پذیرفت. در مرحله‌ای دیگر تیم فوتبال ایروان شوروی که تیم ملی ایران را شکست داده بود در مسابقه با تیم شاهین شکست خورد. این پیروزی‌ها سبب شد تا نام شاهین ورد زبان دوستداران و مشتاقان ورزش فوتبال گردد و با علاقه‌مندی کلیه مسابقات باشگاه را دنبال کنند.

 

نحوه تامین بودجه باشگاه


بودجه مالی باشگاه از پرداخت حق عضویت اعضاء تأمین می‌گردید و چون تیمها و ورزشکاران آماتور بودند و بابت بازی در تیم‌های مختلف شاهین دیناری دریافت نکرده بلکه کمک‌های پرداختی ماهیانه آنان کمک فراوانی به بودجه مالی باشگاه بود. ضمن آنکه لوازم فوتبال و حتی پیراهنی را که در مسابقات استفاده می‌کردند خود تهیه می‌نمودند. البته نباید از نظر دور داشت که مسابقات خارجی و فروش بلیط در این بازیها کمک ارزنده‌ای به حرکت چرخ مالی باشگاه می‌نمود. کسانیکه بازی تیم ملی عراق با شاهین در میدان امجدیه را به یاد دارند بخاطر می‌آورند که بازیکنان منتخب شاهین که می‌بایستی در زمین با عراقی‌ها روبرو شوند برای ورود به استادیوم هر یک بلیطی به قیمت صد ریال (که آنروزها پول قابل ملاحظه‌ای بود) خریداری کردند تا از این راه به بودجه باشگاه کمک کنند، در حالیکه سازمان تربیت بدنی از کمک به باشگاه‌های دیگر دریغ نداشت ولی باشگاه شاهین از این نظر فراموش شده بود.

با این همه با کمک اعضای باشگاه و فروش بلیط در مسابقات خارجی شاهین توانست زمینی به مساحت بیست هزار متر مربع از بانک ساختمانی در اراضی نارمک خریداری کند. آنوقت¬ها نارمک خارج از محدوده شهری تهران بود ولی با تلاش و کوشش فراوان هیئت مدیره وقت و اغلب اعضای باشگاه این زمین مسطح و قابل استفاده گردید و بعدها چهار هزارمتر نیز بدان اضافه شد، تا حدی که اکنون باشگاه شاهین تنها مؤسسه ورزشی است که بدون دریافت کمک از سازمان‌های دولتی و یا غیردولتی تأسیسات ورزشی کامل در اختیار دارد.

 

خاطرات موئسس باشگاه در مورد شاهین


در سال 1321 پس از 5 ماه تمرین در مسابقه های تهران به نام شاهین شرکت کردیم و رتبه پنجم را بدست آوردیم. در سالهای بعد آقای "سیاووش صبا" و تعدادی از افراد تیم جم که افتخار عضویت در آن را داشتم به باشگاه پیوستند و پایه بسیار محکمی برای بنده بوجود آوردند. آقایان "اسد قاضی زاده"، "عزت محمدوردی"، "جلال مفیدی"، "رضا رئیس روحانی" و "هوشنگ نبوی" از این افراد بودند.
به هنگام عزیمت به انگلستان تیم اول و دوم را که شکل گرفته بود به آقای "اسد قاضی زاده" و "مهندس حسن رضی" سپردم و آقای "صبا" سرپرستی تیم خردسالان را بعهده گرفت. مدتها بعد اغلب افراد تیم خردسالان به درجات عالی رسیده و در تیم ملی ایران شرکت داشتند.
به هنگام برگشت از انگلستان آنچه را در باره فوتبال و آماده کردن بازیکنان آموخته بودم به موقع اجرا گذاردم . طولی نکشید که نهال هایی که غرس شده بود به ثمر رسید و طرفداران باشگاه و ورزش دوستان را شاد کرد.
در نتیجه این فعالیت ها و در سالهای بعد اکثر بازیکنان تیم ملی از شاهین برخاستند و آنها که در روزهای اول تاسیس باشگاه و تمرین خردسالان را به سخره گرفته و مسئولان باشگاه را دست می انداختند به اصطلاح لنگ انداختند و شروع به ستایش و تمجید کردند. تقریبا در تمامی شهرستانها علاقمندان به شاهین تیمهایی با همین نام تشکیل دادند.بطوری که بیش از 90درصد تماشاچیان را به خود جذب کرده بود. موفقیتها خیره کننده بود بطوری که چشمهای تنگ و قلبهای کینه توزان را می آزرد. افرادی چون "ابوالفضل صدری"، "احمد مدنپور"، "سرمیک آیرملوئی"، "حسین بنایی"، "پادگرنی"، "اکبر حیدری"،"امیر علایی"، "امیر بیرجندی"، "عباس اقدایی"، "رحمت قوامی" و بسیاری از بزرگان ورزش ایران کوششهای ما را ستایش و به ما کمک می کردند. همزمان تعداد زیادی از باشگاههای رقیب و مسئولان فوتبال به عللی چند که از شرح و توصیف آن ها خودداری می کنم با عنوان کردن مطالب ناصحیح سیاسی و غیره و بیشتر به خاطر علاقه بیش از حد تماشاگران به تیم شاهین و باریکنانش با موافقت مقامات بالای کشوری باعث انحلال باشگاه شاهین در تهران شدند.
تیم شاهین تبدیل به مرکزی برای تربیت افسران ارشد، پزشک و وزیر و تحویل آنان به جامعه ایران شده بود. ما در فوتبال از دیگر کشورهای آسیایی پیشی گرفته بودیم و از پله های ترقی یکی پس از دیگری بالا می رفتیم که ناگهان با توطئه، باشگاه شاهین را منحل کردند و فوتبال کشور را به پرتگاه سوق دادند. }باشگاه شاهین در اوج خود سقوط کرد دکتر اکرامی در این مورد شواهد مثال بسیاری را به یاد می آورد{
او می گوید گواه شاهد صادق در آستین می باشد:

  • تیم شاهین در جریان بازی با سه تیم عراقی نادی مینا، تیم بغداد و تیم ملی عراق موفق به زدن 17 گل و فقط خوردن یک گل شد.
  • تیم ستاره سرخ نیویورک را با 4 گل بدرقه کرد.
  • تیم حرفه ای مالمو از کشور سوئد را با زدن 2 گل به زانو در آورد
  • با زدن 2 گل تیم میدل سکس  و اندررز از کشور انگلیس را که موفق شده بود 8 تیم خاوردور را از پیش رو بردارد شکست داد.
  • شکست تیم دیناموکیف با نتیجه 2 بر صفر در حالیکه همین تیم دو روز قبل یک نیم ایرانی را با نتیجه 2 بر صفر شکست داده بود.
  • تشکیل استخوان بندی تیم ملی ایران در سال 1331 و در جریان باریهای آسیایی در این تیم فقط 2 نفر از سایر تیمها حضور داشتند.
  • در آستانه انحلال باشگاه شاهین 14 تیم جوانان باشگاه در جریان مسابقات داخلی باشگاه حضور داشتند.

 

چرا نام باشگاه شاهین انتخاب شد


به هنگام انتخاب نام باشگاه مرحوم دکتر عباس اکرامی با توجه به عشق بی حدی که به ادبیات و عرفان ایران داشت تصمیم گرفت تا انتخاب نام باشگاه بر اساس تفالی از کتاب حافظ باشد در خرداد سال 1321 پس از تفال بیت زیر در یکی از غزلیات حافظ به چشم خورد

مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست                  ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

از این رو باشگاهی که شالوده آن را تلاشهای مرحوم دکتر عباس اکرامی  گذاشته و بر نیروی خلل ناپذیر جوانان دانش آموز و دستچین شده استوار شده بود تشکیل گردید.

 
 

 
فصل سوم

فصل سوم: تاریخچه افتخارات و بازیهای رسمی باشگاه و نتایج حاصله

 
فصل چهارم

فصل چهارم: انحلال باشگاه
در مورد انحلال باشگاه در این تاریخ 2 نقل قول را آورده ایم یکی از قول آقای دکتر امیر کیایی که اساس این کتاب بر اساس یاد نامه وی می باشد ودیگری پاسخ مهندس عبداله خواجه نوری مسئول موقت باشگاه در زمان انحلال که خود بطور مستقیم درگیر تمامی اتفاقات منجر به انحلال باشگاه بوده و می توان گفت کسی که بیشترین صدمه روحی و جسمی را از این راه متحمل گردید.

انحلال از نگاه شادروان سرهنگ امیر کیایی


اجازه می خواهم انگیزه انحلال باشگاه شاهین را از نظر تدوین کننده این یادنامه که خود شاهد آن بوده‌ام شرح دهم و بعد صورت ظاهری موضوع را که از طرف دوستان بارها ذکر شده است بیان نمایم.

در مسابقات حذفی باشگاه‌های فوتبال تهران در سال 1346 که با شرکت همه تیم‌های پایتخت انجام شد و تقریباً دو تا سه ماه قبل از تاریخ انحلال باشگاه شاهین پایان پذیرفت تیم شهربانی کل کشور در مقابل تیم شاهین در مسابقه نهائی قرار گرفت. بایستی توجه داشت این مسابقات به این نحو انجام می‌شد که تیم‌های بازنده و حذف شده اجازه داشتند که بازیکنان زبده خود را در اختیار باشگاهی که تیم فوتبال آن تا آنوقت حذف نشده بود قرار دهند و یا بگفته دیگر تیم‌های فوتبال کوشش می‌کردند قبل از بازی با تیم مقابل بازیکنان خوب را در خدمت بگیرند و بدین ترتیب تیم فوتبال شهربانی با بازیکنان خوب و برجسته کلیه باشگاه‌های تاج، دارائی، تهران جوان و سایر تیم‌های دیگر بسیج و در مقابل باشگاه شاهین قرار گرفته بود. انجام این مسابقه از نظر تربیت بدنی و مقامات دولتی وقت و رقبای باشگاه شاهین آنقدر مهم بوده که محمدرضا شاه نیز در جایگاه مخصوص نظاره‌گر این مسابقه گردید.

همه می‌دانیم که آن سمت میدان امجدیه و درست روبروی جایگاه مخصوص که بدلیل نور آفتاب و وضع نامناسب آن مقر و مرکز مردم عادی بود و این تماشاچیان کسانی بودند که نود درصد جمعیت تماشاچی را در استادیوم تشکیل می‌دادند.نحوه استفاده از کلمه شاهین و طرز ادای آن در تمام طول مسابقه  موجب عدم رضایت گردید و تا آنجا ادامه یافت که شاه ناچار به ترک جایگاه و خروج از استادیوم شدند.

باشگاه شاهین سیاسی نبود و هیچوقت جنبه سیاسی نداشت و حتی اعضائی که پایبند ایدئولوژی های مختلف بودند در باشگاه شاهین به هیچوجه درباره عقاید و روش سیاسی خود اظهارنظر نمی کردند. باشگاه شاهین هدفی والا که تربیت جوانان و نسل آینده مملکت بود را پی‌گیری می‌کرد و فوتبال وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف مقدس بود. معذالک برای متوقف ساختن فعالیت‌های ورزشی باشگاه و جلوگیری از گسترش محبوبیت فوق‌العاده در بین مردمی که گاهی به توده‌ای‌ها و گاهی به مصدقی‌ها نسبت داده می‌شدند، دکتر اکرامی و مسئولین باشگاه بارها به سازمان امنیت کشور احضار و تهدید و یا تهدید  شده بودند که البته بی‌فایده بود.

پس از خاتمه مسابقه فوتبال شهربانی و شاهین که با پیروزی شاهین خاتمه یافت آنها که شاهد قضیه بوده و به آن دقیق‌تر توجه داشتند دانستند که در آینده‌ای نزدیک شاهد اقداماتی درباره باشگاه شاهین خواهند بود.

پیشرفت باور نکردنی باشگاه شاهین در تربیت جوانان، شکست‌های پی‌درپی تیم‌های رقیب در برابر شاهین و احساس ناتوانی مدیران مسئول آن باشگاه‌ها در تغییر دادن وضع به نفع خودشان، ترس و وحشت دربار و مقامات دولتی از انبوهی تماشاچیان شیفته بازیکنان باشگاه شاهین، احتمالاً سفارش و توصیه مقامات دولتی برای جلوگیری از پیشرفت بیشتر شاهین، حسادت و رقابت ناسالم افرادی که ورزش را وسیله احراز مقام و یا کسب درآمد خویش می‌پنداشتند همه و همه از جمله عوامل انحلال باشگاه شد.

سیستم دیکتاتوری از مردم و تجمع آنان می‌هراسید و به هر وسیله و بهانه‌ای تفرقه بوجود می‌آورد و سعی می‌¬نمود که کانون‌های تجمع افراد را از میان ببرد.

طرح انحلال باشگاه شاهین بوسیله سرهنگ حسین سرودی رئیس فدراسیون فوتبال وقت که زمانی خود عضو باشگاه تاج بود و با دستور مقامات بالا و پشتیبانی و همراهی تیم‌های رقیب تدارک گردید و ظاهراً اینطور اتفاق افتاد که:
در مسابقات باشگاه‌های تهران در سال 1346 تیم تهران جوان در مقابل تیم شاهین قرار گرفت. تیم شاهین با داشتن امتیازات بیشتر اگر بازی را می¬باخت نیز قهرمان سال مزبور بود ولی شکست به حیثیت باشگاه لطمه می‌زد. در این بازی تیم تهران جوان از یکی از مهره‌های خود که حق شرکت در بازی را نداشت با موافقت رئیس فدراسیون استفاده و او را در بازی شرکت داده بود. مهندس عبداله خواجه نوری مدیر اجرائی باشگاه بر طبق مقررات جاری مسابقات اعتراض نامه‌ای نوشت و به آقای سرودی تسلیم کرد، جواب نامه اعتراض آمیز او بجای رسیدگی، اسائه ادب و نواختن یک سیلی  وسیله سرهنگ سرودی به گوش مهندس خواجه نوری، یعنی مردی که در محافل ورزشی از عزت و احترام فراوان برخوردار بود شد ولی مهندس خواجه نوری عکس‌العملی نشان نداد. مسابقه شروع شد و پس از پنج دقیقه آقای آشتیانی بک تیم شاهین و تیم ملی بدستور داور مسابقه که ظاهراً از طرف فدراسیون در این مورد توصیه‌هائی به او شده بود از بازی اخراج گردید و شاهین ده نفره به بازی ادامه داد و پس از پانزده دقیقه اولین گل را از تیم مقابل دریافت کرد. در آنوقت سرهنگ سرودی که برای ایجاد بلوا در بین جمعیت تماشاچیان نشسته بود شروع به تمسخر طرفداران شاهین می‌کند و از برد تهران جوان شادی‌های می‌نماید و بازی با همین نتیجه در نیمه وقت اول پایان یافت. ولی در نیمه دوم شاهینی‌ها با تسلط بر اعصاب خود در مهلت استراحت بر طبق معمول شگفتی آفریدند و با زدن سه گل مسابقه را به نفع خود خاتمه دادند.

فردای روز مسابقه شرحی از طرف سازمان تربیت بدنی به استناد گزارش فدراسیون مُغرض فوتبال به دربار ارسال می‌شود که باشگاه شاهین درصدد بهم زدن نظم میدان امجدیه و بهم ریختن آرامش بوده است. دستور انحلال باشگاه شاهین یعنی جمعیتی که بی‌ریا و بی‌شائبه در خدمت جوانان کشور و مایه سرافرازی و افتخار ملت ایران بود به این مضمون صادر شد: «ریشه‌اش را بزنیدکه دیگر نروید تا عبرت سایرین شود». اطاعت کردند و این اعلامیه از طریق سازمان تربیت بدنی در روزنامه‌های وقت درج گردید:

«چون بعضی از باشگاهها رعایت اصول و مقررات ورزشی را ننموده اند بدین جهت برای عبرت آنان از این تاریخ باشگاه شاهین منحل اعلام می گردد».

پس از سه ماه از خاتمه فوتبال تهرانجوان و شاهین پیش­بینی دست اندرکاران به حقیقت پیوست و از تاریخ انحلال باشگاه شاهین به دکتر اکرامی نیز عملاً اجازه فعالیت­های ورزشی داده نشد و ایشان فقط به صورت مرجع و مشاور عالی در اقدامات بعدی شاهینی­ها باقی ماند و می­توان گفت تعطیل باشگاه ضربه­ای سنگین و خرد کننده برای وی بود، برای مردمی که عاشق ورزش فوتبال و مشتاق تربیت اجتماعی جوانان بود عدم مداخله در این امور به مانند کناره­گیری از زندگی و لذّات آن بود.

 پس از توقف اداره امور باشگاه، تربیت بدنی کل کشور از فرصت استفاده نموده و اقدام برای ضبط زمین باشگاه شاهین در نارمک می­نماید ولی اعضای شاهین بیدار بوده و چون مالکیت زمین از طریق  خریداری حاصل گردیده بود با مراجعه به محاکم دادگستری از توقیف و تصرف زمین و ورزشگاه نارمک جلوگیری به عمل می­آورند و امروز بنام باشگاه شاهین (که شخصیت حقوقی یافته) به ثبت رسیده و حالیه بصورت مرکزی برای تمرین­های ورزشی جوانان و نوآموزان باقی مانده است.

 

انحلال به نقل قول از مرحوم مهندس خواجه نوری -موضع رسمی باشگاه


شهپر شاه هوا اوج گرفت                  زاغ را ديده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد                  راست با مهر فلک همسر شد
لحظه‌‌اي چند بر اين لوح کبود                  نقطه‌اي بود و سپس هيچ نبود

ابیات فوق سه بیت شعر از دکتر پرویز ناتل خانلری است بنام عقاب که دکتر عبدا....خواجه نوری مدیر وقت زمان انحلال باشگاه شاهین در پاسخ به نامه پرویز خسروانی مدیر عامل اسبق باشگاه تاج و رئیس سازمان تربیت بدنی که در یاداشتی به تاریخ 2/1/1378 در مورد تلاشش برای احیای مجدد شاهین ولی تحت نام شهباز و برای مقابله با شایعات ارسال کرده بود  برایش برشته تحریر درآورده است. (خدایش بیامرزد)

لازم به ذکر است مهندس عبداله خواجه نوری در زمان انحلال باشگاه شاهین برای مدت کوتاهی بعنوان مدیر این باشگاه و در روز حادثه در بطن ماجرا یا بهتر بگوییم در بطن و طرف اصلی و مظلوم حوادث منجر به صدور دستور انحلال باشگاه شاهین بود بنا بر این پاسخ چند دهه بعد ایشان به نامه آقای پرویز خسروانی دلایل واقعی انحلال باشگاه شاهین را مشخص می کند.

باشگاه شاهین اظهارات آقای عبداله خواجه نوری را در مورد دلایل انحلال و چگونگی انجام آن را رسمی ترین و نزدیکترین علت اصلی این واقعه می داند.

متن پاسخ  
دوست عزیزم پرویز جان عزیز، از خدا می خواهم خود و خانواده ات تندرست و خوش و خرم باشید نامه با محبتت هفته پیش بدستم رسید و از دیدن خطتت و خبر سلامتت خوشحال شدم.

منم که دیده به نامه ات کردم باز                  چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز


بدرستی برایم روشن نیست که تاریخ نامه 23/03/1999 می باشد یا من اشتباه می بینم، به هرترتیب چون هفته پیش بدستم رسید از ادب بدور است در نوشتن پاسخ کندی کنم.

افسوس که یاران ورزشی و دوستان زیادی همه از هم جدا شده و هریک ناچارا به غربت سرائی در گوشه و کنار دنیا پراکنده و دوران واپسین زندگی را بدور از میهن عزیز به سرمی بریم.

شما در نامه خود به چند نکته اشاره کرده و نسخه ای از مجله تاج را هم پیوست کرده اید. ولی چون من در باره بعضی از آن مطالب آگاهی درستی ندارم خود را واجد شرایط برای اظهار نظر نمی دانم (موضوع ساواک و ......) ولی در باره چند موضوع اساسی دیگر بویژه لغو پروانه باشگاه شاهین و صدور پروانه بنام شهباز اشاره رفته که امیدوارم فرصت داشته باشید تا از چگونگی آن شما را روشن نمایم.

چه گویمت که زسوز درون چه می بینم                  ز اشک بپرس آن همه حکایت که من دارم

همانگونه که شما از تاج جدایی ندارید، پس من هم از شاهین گسستنی نیستم و مجبورم راز درون خود را نسبت به نکته مورد اشاره شما یعنی حادثه شوم 16تیرماه 1346 از سینه بیرون بریزم.

در آغاز باید بگویم که من شما را در عنفوان جوانی با چهره ای شاداب و موهای مشکی، لباس نظامی، مچ پیچهای جناقی، پوتین های براق و دوچرخه کورسی، در کوچه نظامیه، میدان بهارستان به یاد دارم. اگرچه در اثر بالارفتن سن شکل ها تغییر می کند و حافظه کم می شود ولی اشخاصی مانند شما را که غرق در محیط ورزش بودید بندرت
 می توان فراموش کرد و یادها و یادبودها در اندیشه ها بجا می ماند.

من همیشه برای شما و خانواده خسروانی که جزو نخبگان ایرانند احترام قایل بوده و هستم ولی بدون پرده باید بگویم که گهگاه در جریان کارهای ورزشی با باشگاه تاج و بعضی از گردانندگان آن اختلافات اصولی داشته و با روش بعضی از کارهای آنها هماهنگی نداشته ام ولی اغلب مشکلها را با صبر و حوصله بین یکدیگر حل و فصل کرده ایم.

خوب می دانید که تا کنون افرادی مختلف در روزنامه ها و مجلات گوناگون موضوع لغو پروانه شاهین و محرومیت بازیکنان را به میان کشیده و هریک با برداشت ویژه خود ساز سخن کرده اند. چندی از این مقالات با واقعیت نزدیک بوده است و دسته دیگری از داستانها بکلی از حقیقت بدور بوده اند و چه بسا که در این زمینه گفته های نادرست و یکجانبه بیشتر از واقعیت ها بوده است.چون در بررسی اتفاقات روزگار نمی توان حقیقت را برای همیشه پوشاند پس از شما درخواست دارم که سرگذشت مرا بدون بغض و تعصب بخوانید و سپس منصفانه و بیطرفانه قضاوت نموده و اگر نظرات شما بجز این نمی باشد پس این است عین حقیقت از آن چیز که اتفاق افتاده.

اکنون نه شما سپهبدید با سپاه و نه من مدیر باشگاه هستم و بدون توجه به حساسیت جاه و مقام اداری و سایر منظورات می توانیم با فکری آزاد و بدون واهمه از این و آن ، حادثه شوم امجدیه را مورد بررسی و قضاوت خود قرار دهیم من به سهم خود عین آنچه اتفاق افتاده را برایتان می نویسم تا از موجبات آن و جزئیاتش باخبر باشید.

بیادتان می آورم ، در تیر ماه 1346 که مسابقات فوتبال قهرمانی باشگاهها ی تهران برگزار می شد، رقابت شدید بین تیمهای تاج، شاهین ، دارائی و تهران جوان وجود داشت. تیم شاهین تا روز جمعه 16 تیر با پیروزی در چند مسابقه هفته های پیش آهنگ بردن جام باشگاهها را داشت ولی چندی از طرفداران متعصب باشگاههای دارایی و تهرانجوان و شاید تاج از پیروزیهای شاهین دل خوشی نداشتند.

در این زمان ریاست فدراسیون با آقای سرهنگ سرودی و علی اصغر یمین دبیر هیئت فوتبال بود. این دو نفر و سایر اعضاء فدراسیون همگی از طرفداران پرو پا قرص تیم دارائی و تهرانجوان بودند و از پیروزی های شاهین دل چرکین و غضبناک و امیدشان بر آن بود که یکی از تیمهای مورد نظرشان سرانجام در مسابقه ای شاهین را بزیر بکشد.موجباتی که در آن روز حادثه آفرین شد. طرح ریزی همه جانبه فدراسیون برای بازنده کردن شاهین و به این شرح بود.

  • ساعت 8 شب برای انجام بازی انتخاب شده بود تا مردم نتوانند بخوبی بازی را دقیقا مورد بررسی و انتقاد خود قرار داده و در عین حال از حضور زیاد طرفداران شاهین در ورزشگاه ممانعت کنند
  • داوری مسابقه بعهده داوود حیدری یکی از بازیکنان قدیمی تیم دارایی و طرفدار حسین فکری سرپرست تهرانجوان بود.
  • خط نگهداران نیز از دوستان حسین فکری انتخاب شده بودند.
  • درب جایگاه مخصوص فقط برای افراد دارائی، تهرانجوان و تاج گشوده بود و از حضور دیگران جلوگیری می کردند.

با توجه به نکات از پیش گفته ، در آن جمعه شب تب تندی گریبان فوتبال باشگاههای تهران را گرفته بود. ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کار بودند. زیرا این آخرین فرصتی بود که تیمی چون تهرانجوان می توانست شاهین را بزانو در آورد و جلوی پیشرفت او را برای ربودن جام قهرمانی سد کند.

مسابقه نزدیک ساعت 8 شب بداوری دوود حیدری آغاز شد وپس از گذشت بیست دقیقه داور ابراهیم آشتیانی دفاع شاهین را بعلت خطا بدون اخطار قبلی از زمین اخراج نمود. با اخراج آشتیانی تماشاچیان شگفت زده شدند و نمی دانستند چه شده؟!!! سکوتی سرد پله کانها را فراگرفته بود. اگر چه بازی جریان داشت ولی مردم در گوش یکدیگر نسبت به داوری یکجانبه داوود حیدری شکایت و اعتراضاتی داشتند ولی تسلیم داوری گشته و ساکت مانده بودند.

پرویز جان شما خوب می دانی که در فوتبال اگر بازیکنی خطایی بکند داور بار اول به او اخطار می دهد یا برگ زرد نشان می دهد و چنانچه همان بازیکن مرتکب خطای دوم گردید آنگاه داور حق دارد اور را از زمین مسابقه بیرون کند. متاسفانه این کار در باره آشتیانی صورت نگرفت و در اثر ندانم کاری یا خودسرانه و عمدا بدون اخطار او را اخراج کرد.

مسابقه باین ترتیب و شاهین ده نفره ادامه پیدا کرد و پس از نزدیک ده دقیقه تهرانجوان یک توپ به دروازه شاهین وارد کرد و گروهی از هوادارن تهرانجوان و بویژه آنها که در جایگاه اختصاصی بودند از شادی در پوست نمی گنجیدند.

نیمه اول مسابقه بزودی پایان یافت و من در این هنگام در ردیف تماشاچیان نزدیک امیر مسعود برومند و چند تن دیگر از دوستان قدیمی نشسته بودم. مسعود برومند که سرپرست تیم شاهین بود از جا برخاست تا به اطاق رخت کن برود و برای تجدید نظر کردن در بازی افراد و متشکل نمودن تیم و ادامه بازی ده نفره دستوراتی به بازیکنان بدهد.
او در بازگشت به پله کانها نامه ای به من داد که در آن نسبت به یک بازیکن تهرانجوانی (قاسم طیبی) که طبق آئین نامه فدراسیون اجازه شرکت در مسابقه را نداشت اعتراض شده بود و از من خواست که نامه را به فدراسیون فوتبال برای رسیدگی بدهم.

در همین زمان 15 دقیقه استراحت بازیکنان تمام شده بود و دو تیم برای انجام نیمه دوم مسابقه وارد زمین شدندو من برای تسلیم نامه به آقای سرودی که دو پله از من بالاتر نشسته بود رفتم تا نامه را به ایشان تحویل بدهم. وی با عصبانیت و خشونت از دریافت نامه خودداری و از من خواست به جایگاه مخصوص بروم و نامه را به آقای یمین بدهم و خودش هم پشت سر من از پله ها بلند شد و دنبال من براه افتاد.

در طول راه یکمرتبه فریاد جمعیت به هوا رفت و دریافتم که شاهین یک گل وارد گل تهرانجوان کرده است. با رسیدن من به درب جایگاه سرودی با شتاب خودش را به من رساند و دستور داد درب جایگاه را بر روی ما بگشایند. به بالا رسیدیم و نامه را به یمین دادم و او رسیدی برایم نوشت که نا گهان سرودی از کنار به من یورش برد و با صورتی برافروخته و دهان پرناسزا آغاز دست درازی به سوی من کرد و یمین و یکی دو نفر دیگر هم به او پیوستند و مرا بزیر لگد و شکنجه قرار دادند. من در اینجا به آنچه آنها گفتند و کردند کاری ندارم و چون صدمات جسمی و روحیم آنچنان بود که اکنون پس از گذشت سالها هرگاه بیاد می آورم مانند سوهان روح زجرم می دهد پس می پردازم به اصل مطلب.

من از بازوی خود دارم بسی شکر                  که زور مردم آزاری ندارم

اگر خوب بررسی کنیم متوجه می شویم که شدت عصبانیت و خشم سرودی به سبب چند علت زیر بوده است:

  • مسابقه کم کم با تمام کوشش های فدراسیون و طرح ریزی آنها بسود شاهین در حال پیشرفت بود و تا این زمان شاهین دو توپ وارد دروازه تهرانجوان کرده بود که باعث خشم بیشتر سرودی شده بود.
  • سرودی زمانی که روی پله کانها بوده است با خانمی به مشاجره می پردازد و آن خانم دستی بصورت او دراز کرده بود و برای وی این بیت را خوانده بود

در هوا چند معلق زنی و جلوه کنی                  ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

  • سرودی با آگاه شدن مفاد نامه برومند خشمگین تر می شود.
  • رئیس فدراسیون و همکارانش با پیشرفت بازی بسود شاهین می باید طرح نوینی را پیاده کنند.

درگیری در جایگاه با پا درمیانی چند نفر که مرا بگوشه ای دور از حمله کنندگان بردند پایان یافت. سه نفر از آقایان با وجدان و با شهامت که توانستند مرا از زیر چنگ فدراسیونی ها نجات دهند و شما آنها را به خوبی می شناسید عبارت بودند از سروان بیاتی، مهندس خبیری و سروان ماهتابانی.

این را هم باید اضافه کنم که در طول این ماجرا که زننده چند نفر و خورنده تنها یک نفر بود آقایان دیگری در جایگاه ناظر بر این حادثه بودند که هیچکدام کوچکترین واکنشی برای جلوگیری از کارهای وحشیانه سرودی و یمین از خود نشان ندادند. آقایان اینها بودند. محب، ادبخواه، حاجیان، ماممقانی، مهاجرانی، برادر سرودی و چند نفر دیگر که در خاطرم نیست. اینها همه طرفداران دارائی و تهرانجوان بودند و پا درمیانی را بنفع خود نمی دانستند. پس صلاح در این بود که فقط ناظر کتک زدن من توسط سرودی و یارانش باشند.

از این واقعه می توان نتیجه گرفت که در آن جمعه شب تاج (شاید بدون آگاهی شما)و دارائی و تهرانجوان  هر سه گروه با فدراسیون هم پیمان شده بودند تا به هر طریق ممکن شاهین را بزانو در آورند. البته تا اواخر نیمه اول مسابقه مقصود آنها به هدف نزدیک شده بود ولی در نیمه دوم که ورق برگشت و توپ گرد چندین بار راهش را بدروازه تهرانجوان بازکرد فدراسیون و یارانش مجبور به کارهای خوشونت بار شدند و حادثه ای آفریدند که تا آن زمان کسی به خواب ندیده بود. و پر واضح بود راهنمایی من به جایگاه و دور از دوستان وتماشاچیان فقط بخاطر تنها گیر آوردن من و شکنجه دادن و کشتن روح ورزشکاریم بود.

باید این را اضافه کنم بین افرادی که در جایگاه حضور داشتند تنها ماهتابانی بود که با دلجویی و ملاطفت، من و پسر نه ساله ام را که در تمام طول مدت شاهد وقایع بود از پله کان پائین آورد و بسمت درب خروجی امجدیه برد و اصرار کرد که بمنظور جلوگیری از شایع شدن آن اتفاقات ناگوار میدان امجدیه را ترک نمایم تا تماشاچیان از موضوع آگاه نشوند چون ممکن بود شنیدن جریانات باعث بهم ریختن جمعیت و بروز حوادث دیگر گردد. توصیه او را پذیرفتم و در همین دقیقه صدای فریاد تماشاچیان داخل زمین به لرزه درآمد و ماهتابانی گفت فلانی نگران نباش ، شاهین یک گل دیگر وارد دروازه تهرانجوان کرده و بدین وسیله امید بدخواهان و کینه توزان بکلی از میان رفته است.چون در آن دیروقت شب با آن صدمات جسمی و روحی آمادگی رانندگی نداشتم ماهتابانی با جیپ اداره راهنمایی من و فرزند خردسالم را به کاظم آباد ضرابخانه محل سکونتم برد . از او بی نهایت تشکر کردم "دور باد آفت روز فلک از جان و تنش" .(در زمان نوشتن این نامه مدت زیادی از فوت مرجوم ماهتابانی گذشته بود و آقای خواجه نوری  از این امر بی اطلاع بود).

همان شب پس از پایان مسابقه سرودی و اعضای فدراسیون که متوجه اعمال ناشایست خود شده بودند با شتاب جلسه ای تشکیل می دهند و سرودی اظهارمی دارد که خواجه نوری در جایگاه به پاگون من و شخص شاه اهانت و بی احترامی کرده و می باید او و باشگاهش تنبیه گردند و دستورمی دهد حسین فکری و یمین پیش نویس گزارشی را بر اساس گفته و نظر او تهیه نمایند . او سپس اعضای فدراسیون را وادار می کند تا پای آن گزارش را با امضای خود صحه بگذارند.
صبح روز بعد یعنی شنبه 17 تیر سرودی به دفتر رئیس تربیت بدنی قراگوزلو می رود و جریان مسابقه و رویداد آن شب را آنطور که مورد نظر خود بود چون تنها بقاضی رفته برای رئیس سازمان تشریح می کند و تاکید می کند که تماشاچیان امجدیه به دو دسته بزرگ دولتی و غیر دولتی تقسیم شده اند و امجدیه در معرض خطر و اعتشاش مردم است و باید هر چه زودتر چاره ای اندیشید و بهترین راه را لغو پروانه شاهین اعلام می کند.گویا رئیس سازمان تمامی گفته های سرودی را تائید نمی کند و می گوید دستور رسیدگی خواهد داد . ولی سرودی مجددا او را تهدید می کند که اگر نسبت به لغو پروانه اقدام نکند هرپیش آمد ناگواری که در امجدیه رخ دهد مسئول اصلی سازمان تربیت بدنی خواهد بود.

قراگوزلو با شتاب همانروز دستوری به شماره 6145 مورخ 17/04/1346 صادر می نماید و هیئتی را به ریاست سرتیپ امیر اسعد شاه خلیلی و اعضائی مرکب از داوود نصیری، منصور میر اشرافی، احمد ایزدپناه و ذوالقرنین تعیین می کند تا به واقعه روز جمعه ورزشگاه {میدان} امجدیه رسیدگی و چگونگی زدوخورد را به او گزارش نمایند. دوستان سرودی او را از دستور قراگوزلو مبنی بر تعیین هیئت رسیدگی با خبر می کنند و او در اولین فرصت موضوع را به تیمسار خاتم رئیس نیروی هوایی گزارش می کند و تکرار می کند خواجه نوری در جایگاه اختصاصی به هرچه سردوشی دار بوده و بویژه شخص شاه اهانت کرده و بایستی پروانه شاهین لغو و پرونده خواجه نوری به سازمان امنیت ارجاع شود. سپس بدون لحظه ای وقت از دست دادن دوباره به قراگوزلو مراجعه و او را وادار به ملاقات با شاه می کند.

ملاحظه می کنید که هنوز مرکب نامه دستور رسیدگی خشک نشده بود و هنوز کمیسیونی تشکیل نشده ، رئیس سازمان تربیت بدنی بی تدبیر و ضعیف النفس زیر فشار و تهدیدهای سرودی به حضور شاه شرفیاب و موافقت او را مبنی بر لغو پروانه دریافت می کند.

پرویز جان لطفا دقت کنن ببین چه کسانی مبارزه ورزشی را تبدیل به سیاسی می کردند و چگونه مردمان بیگناهی در اندک مدت بدون خطائی مقصر قلمداد می شدند و چگونه افراد موذی اعمال ناشایست خود را ندیده گرفته و بدیگران اتهام دروغ می زدند و آنها را گرفتار دستگاههای انتظامی می کردند.

خوب خبر دارید که دستگاه بی سروسامان تربیت بدنی در آن دوران یکی از مراکزی بود که برای خود دارای یک اسلحه سرد بود که من آن را تیر خلاص نام نهادم . فدراسیون و سرودی روی هم این تیر خلاص را در آستین خود داشتند و برای بکار بردن آن در برابر رزم جویان ورزشی چون شاهین همیشه آمادگی بکار بردن آن اسلحه را داشتند فدراسیون فوتبال بجای آنکه این تیر خلاص را در آخرین مرحله اتفاقات برای سرنگون سازی رقیب خود بکار برد در باره شاهین به شکلی از آن استفاده کرد {}که هم{ } اولین و هم{ } آخرین اقدام می بود . دلیلش پر واضح است چون آسانترین کار و کشنده تر از هر چیز بود."لغو پروانه".

لغو پروانه شاهین و شکستن بالهایش در سال 1346 شکست دردناکی بود. دردناک برای گردانندگان شاهین، دردناک برای بازیکنان شاهین، دردناک برای تماشاچیان فوتبال و دردناکتر{دردناک} برای فوتبال ایران.

شاهین را این بار چنان بر زمین زدند که با بالهای شکسته و پرهای ریخته شده اش دیگر توان بلند شدن از زمین و پرواز را نداشت.بیرون آوردن متهمی چون من و به پرواز در آوردن شاهین پر ریخته از زیر کوه بهتان های دروغ، کاری بود بس دشوار. حتی سپهبدی چون شما، با داشتن سمت ریاست سازمان تربیت بدنی نتوانست شاهین را نجات دهد.

آری، شمای چند ستاره و تاج بدوش با قدرت نتوانستید یا نخواستید پروانه شاهین را باز گردانید بلکه بجای آن شهباز را بمیدان آوردید. چرا؟ شما با که مشورت کردید؟ این راه را چه کسی به شما نشان داد؟ آیا شایسته است روزی نام شما که از روز تولد پرویز است به چیز دیگری تبدیل شود {نمایند} واکنش شما چه خواهد بود؟ مگر برای شاه ، شاهین و شهباز فرق می کرد؟ مگر وی {آن بی گناه} از جزئیات کارها با خبر بود؟ شما و امثال شما گردانندگان دستگاههای لشگری و کشوری بودید که می توانستید از نزدیکی به شاه استفاده کنید و آنچه درست یا نادرست باشد را بنظر او برسانید و او را وادار به تصمیم در کار مورد نظر خود بکنید.

آری، شما نخواستید شاهین را دوباره بمیدان بیاورید چون دوباره موی دماغتان می شد و ممکن بود از فتوحات شما و بهره برداری برای منافع شخصی جلوگیری شود. همین عمل شما باعث شد که شاهین تا بیست سال در بوته فراموشی قرار گیرد و بازیکنان شاهین تا دوران انقلاب اسلامی صبر کنند. پرویز جان آفرین بر تو که نامه نوشتی، جون نامه تو باعث شد که من این اسرار نهان و درد دل را برای اولین بار فاش سازم آن هم برای رقیبی ورزشی چون تاج خوشبختانه شما امروز دیگر در سایه تفنگ و سر نیزه نیستی که مردم از شما بترسند. ما اکنون در یک سطح قرار داریم و در یک کشور بیگانه ولی بطور آزاد بدور از میهن عزیر بسر می بریم آما با یک تفاوت. با این تفاوت که شما فراری انقلاب اسلامی هستید و من تبعیدی پرونده دست پرورده برادران سرودی، یمین و فکری و همان دستگاهی که شما با آن همکاری
می کردید.
بی پروا می گویم، اینگونه کارهای دستگاه ورزش ایران، صدور و لغو پروانه و محرومیت بازیکنان نه دستورات آسمانی و خدائی بود و نه دستورات شاه بلکه فکر و اندیشه و کار خودسرانه افرادی کوته فکر و پلید و زورگو و جاه طلبی بود که در برهم پاشیدن آموزشگاهی چون شاهین فخر می کردند و آن کار را جزو خدمات خوب خود به حساب می آوردند و انتظار پاداش و ترفیع درجه داشتند.

باری پس از لغو پروانه و به جریان افتادن پرونده سازمان امنیتی من درصدد دادخواهی و بازگشت حیثیت خود بودم ولی متاسفانه به هرکجا رفتم و به هرکسی که آن حکایت را گفتم از یک گوش شنیدند و از گوش دیگر بیرون انداختند. با تنی خسته و شکسته بدرگاه هر که رفتم گوئی رحم و انصافی در آن ها وجود نداشت و همه از اسلحه سردی که سرودی بکار برده بود (کلمه شاه) واهمه داشتند و ناجوانمردانه مرا به دیگری حواله می کردند.

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت                  سر مردمان بریدن بی جرم و بی جنایت

پرویز جان ، پس، گفته بزرگ ورزشی " فکر سالم در بدن سالم است" چه شد؟ فکر و اندیشه سالم در بدن کدام گرداننده ورزش ایران بجز چند نفر انگشت نما وجود داشت؟ این پرسشی است که ما سالها داشتیم و کسی گوشش بدهکار نبود تا به امروز که یکی از گردانندگان همان دستگاه به صدا در آمده و با ما همزبان شده و شکایت از دوران گذشته دارد. جای بسی شگفتی است!!
پرویز جان شما در آن دوران دستی از دور بر آتش داشتید ولی ما شاهینی ها درون آتش بودیم. شما از دور دست و پای خود را گرم می کردید ولی ما اندرون آتش برای ایمان ورزشی پاک خود و حفظ جان دست و پا می زدیم. شما یک پایتان در دربار بی بار بود، یک پایتان در ژاندارمری بی مرز و تکه ای از پایتان هم در کارهای ورزشی  ولی ما از جان ودل تمام در ورزش بودیم و برای گسترش و تعالی آن  از جان و مال خود دریغ نداشتیم و نزدیک پنجاه سال سوختیم و ساختیم و با آمد و رفت روئسای تربیت بدنی مرتب شاهد تیشه بر ریشه زدن باشگاه بی گناهی چون شاهین بودیم.

باید اضافه کنم که من در زندگی هیچگاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکرده ام و در باره لغو پروانه شاهین تمام مسئولیت و آنچه اتفاق افتاده بر عهده خودم می دانم که به خیلی از آنها در این نامه اشارت رفته است.

آنگاه که امیر مسعود برومند نامه اعتراضیه نوشت من خود پیش باز بودم و تسلیم آن شدم، به سادگی می توانستم کار را بعهده نویسنده یا کس دیگری بگذارم. در باشگاه شاهین من از دقیقه انتخابم به مدیریت آن باشگاه همه مسئولیت خوب و بد را قبول کردم همه گونه مسئولیت و عواقب کارها را فکر می کردم بجز کتک خوردن بدست مسئولین فدراسیون و تنبیه شدن.چون موضوع اصلی این نامه مربوط به فوتبال ایران است بنابراین در این برگ پایانی نظرات خود را در زمینه آینده فوتبال ایران برایتان می نویسم.

از دیدگاه من در آتش فوتبال ایران هنوز جرقه هایی وجود دارد که اگر کسی این ها را بهم نزدیک کند می توان آنرا دوباره شعله ور ساخت همانطور که در گذشته این جرقه ها بهم نزدیک شدند و شعله تاج و شاهین فروزان بود و فوتبال ایران به مناسبت همان رقابتهای درست ورزشی در میدانهای بین المللی راه یافت .بنظر من تنها راه گسترش و بالا بردن سطح فوتبال کنونی ایران نیاز به یک فرد شایسته دارد که بیاید و این آتش را از زیر خاکستر بیرون آورد و جرقه ها را به هم نزدیک کند و دوباره آتش فروزانی را شعله ور سازد.

با دیدن چند مسابقه از ایرانیها بر این باورم که ایرانی از قدرت بدنی بهره مند است. در بازی فوتبال تیز بین و موقع شناس است . بی ترس و پرشتاب است. در توپ زدن مهارت دارد. در بازی فردی خوبست. تعادل بدنی خوب دارد. بدون خطا بازی می کند. کمبود رقیب را زود تشخیص می دهد. به داور کم اعتراض می کند. از بازیکنان خوب بیگانه چیز یاد می گیرد و کم توقع است. این ویژ گیها و بیش از این در بازیکنان ایرانی وجود داردو تنها سرپرستی و مدیریت لازم است که این ویژگیها را از فرد بر روی زمین پیاده کند و با هماهنگ نمودن افراد در ساختن یک تیم پرتوان بهره برداری کند.
گفتنی بسیار است اما مثنوی هفتاد من می شود   

خدا نگهدارت         بامید دیدار


 
 

 
فصل پنجم

فصل پنجم: رموز موفقیت شاهین
شاید یکی از ارزشمندترین مطالبی که در باره رموز موفقیت شاهین تا کنون به رشته تحریر در آمده است پاسخی است که مرحوم دکتر عباس اکرامی در جواب به سئوال یک علاقمند به شاهین به خط خود نوشته . ایشان چنین می گوید:

هر کار که بر پایه عشق، اعتقاد، ایمان و کاردانی و برنامه شروع شده و با استفاده از ابزار و امکانات لازم و وجود صبر و استقامت ادامه یابد قطعا موفق خواهد شد. باشگاه شاهین با توجه به همین عوامل شکل گرفت و شروع کار بر اساس شوق و انگیزه خدمت بود. من خودم معلم بودم، به روحیه جوانان آشنایی داشتم و معتقد بودم و میدانستم که ترغیب جوانان به ورزش و فعالیتهای بدنی باعث سهل انگاری ایشان در یادگیری نمی شود بلکه بر عکس ایشان را به کسب علم و دانش بر می انگیزد و مصصم تر می کند. ورزش باعث بروز عواطف و احساسات ایشان گردیده و موجب تربیت کامل آنان
 می شود.
علت دیگر آن بود که کار باشگاه را با همکاری خانواده ها و مدارس شروع کردیم، مسئولان باشگاه با افراد خانواده و مدیران و معلمان در هر کار . در هر مورد همکار و همراه یکدیگر بودیم و همه یک چیز می خواستیم و به یک طریق عمل می کردیم. تکلیف بازیکنان روشن بود، مزاحمی نداشتیم و تمای انرژی و وقت خود را صرف تربیت و پرورش بازیکنان می کردیم. انضباط محکم و سنجیده بود و با اعضای باشگاه مانند انسانهای کامل رفتار می شدو موفقیت بازیکنان چشمگیر و در خور ملاحظه بود و این خود موجب انگیزه بیشتر آنان می شد. محیط کار باشگاه برای همه اعم از بازیکن یا مربی رضایت خاطر و شادی به ارمغان می آورد. همانطور که یاد آور گردید تعدادی از دوستان موثر به کیفیت کار آگاهی داشتند و از هیچ کمکی دریغ نمی کردند. همکاری، کمک به یکدیگر و رفع نواقص بعنوان یک سرشت در تمامی بازیکنان جا افتاده بود و همه با هم و به خاطر یکدیگر می کوشیدند و همه از این همکاری بهره مند می شدند. در یکی از تابستانها پس از بررسی کارنامه های تحصیلی معلوم شد که 26 نفر از بازیکنان در یک یا دو درس تجدیدی دارند برای رفع این عیب سازمانی بوجود آمد و زیر نظر دکتر "ابتهاج" و مهندس "شاپور حاتمی" برنامه ای برای جبران عقب افتادگی بوجود آمد. بر این اساس قرار شد هر کس موضوعی را که می داند به آنکه نمی داند تعلیم بدهدو اشکالات بوسیله سرپرستها و مربیان کلاس برطرف شود. در پایان تابستان همه بدون استثناء قبول و از خانواده های خود و باشگاه جایزه گرفتند.
علت دیگری که موجب پیشرفت و رونق باشگاه ما شده بود این بود که اعضای اولیه که از لحاظ اخلاق ، رفتار و عشق به کار با دقت زیاد انتخاب شده بودند تبدیل به سرمشق تازه واردان بودند. این مسئله محیط باشگاه را سالم و برای تربیت آماده کرده بود. این مسئله برای همه روشن است که در هر جامعه ای داشتن نمونه و سرمشق به منظور حفظ و تقویت عزت نفس جوانان از بزرگترین الزامات است.
همکاری بین اعضای باشگاه یکی دیگر از رموز پیشرفت آن بود. در سال 1326 که برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفتم . آقای "اسد قاضی زاده" اداره امور باشگاه را در دست گرفت و موقعی که در سال 1331 به آمریکار رفتم مرحوم "مهندس حسن رضی" این وظیقه سنگین را عهده دار شد. در اوج پیشرفتها و در آستانه انحلا ل باشگاه اداره باشگاه در دست توانمند آقای مهندس "عبدا.... خواجه نوری" بود. همکاری و از خود گذشتگی افراد به جایی رسیده بود که بازیکنان و قهرمانان بلند پایه باشگاه به اصرار از من می خواستند بعضی از جوانان با استعداد را به جای خودشان در مسابقات  شرکت دهند. در آستانه انحلال یکی از وظایف قهرمانان شاهین این بود که بکوشند جانشینی برای خود تربیت کنند و از این راه موجب رونق باشگاه خود شوند. هر بازیکن هر چه رامی دانست به آنکه آن را نمی دانست می آموخت . نام برخی از بزرگواران باشگاه که در تربیت جوانان سهم بیشتری داشتند چنین است:
"سیاووش صبا"، "جلال مفیدی"، "حسن فاخری"، "عباس افشین"، "محمد باقر رضوانی"، "شاپور حاتمی"، "حسن رضی"، "محسن آزاد"، "نادر افشار نادری"، "محمود ابتهاج"، "امیر عراقی"، مهندس "فیروز پزشکی"، "اکبر کیا" ، "امیر آقا حسینی"،" بهروز یاورزاده" "رضا درودیان"، "هوشنگ زارع"، "قباد نقش تبریزی"، "کاظم ستاری"، "مهدی رحیمی" ، "اردشیر آذرسا" و اکبر کیا و تعدادی از پدران مانند "دولتی"، "حکیمی"، "برگ ریزان"، "همتی"،................. به تربیت نوجوانان مشغول اند و به باشگاه خود کمک می کنند.
باید بگوییم رمز موفقیت باشگاه شاهین یکپارچگی، هدف مشترک، مسئولیت همه در مقابل هم مدیریت شایسته با هدف خدمتگذاری به خاک و بوم ایران بود.

 
فصل ششم

فصل ششم: حیات مجدد باشگاه
بعد از تعطیلی و جلوگیری از فعالیت‌های ورزشی باشگاه افراد دسته اول تیم فوتبال شاهین دسته جمعی بنام دیگری در مسابقات شرکت کردند، عده‌ای نیز اصولاً از بازی و حتی از دیدن مسابقات دست کشیدند. انبوه طرفداران باشگاه متفرق شدند ولی شاهین زنده ماند.

پس از چند سالی اعضای قدیمی باشگاه تصمیم گرفتند با امکاناتی که به وجود آمده و فراهم شده بود برای احیای مجدد آن فعالیت کنند و با مراجعات فراوان به سازمان تربیت بدنی و مقامات مسئول دیگر بالاخره موفق شدند. در سال 1353 پس از هشت سال محرومیت اجازه داده شد «در صورتیکه نام شاهین به شهباز تغییر یابد می‌تواند فعالیت‌های آن آغاز شود». چاره‌ای جز آن نبود و بهمین نحو و با تغییر نام دوباره کوشش و کار و فعالیت شروع گردید. با انتخاب این نام برای باشگاه شاهین حدس مورد شک ناظران مسابقه فوتبال شاهین و شهربانی که منجر به انحلال باشگاه گردید به یقین مبدل شد و انتخاب نام شهباز از طرف مسئولین سازمان تربیت بدنی بجای شاهین بر این موضوع مُهر تأیید گذاشت.

پس از انقلاب نیز باشگاه دوباره با نام شاهین تجدید حیات نمود و اکنون با تدوین اساسنامه به عنوان یک مؤسسه غیرانتفاعی به ثبت رسیده و شخصیت حقوقی یافته است و وسیله هیئت امناء و هیئت مدیره که به ترتیب از هفده نفر و پنج نفر اعضای قدیمی باشگاه تعیین شده‌اند اداره می‌شود.

باشگاه شاهین یادگار شادروان دکتر عباس اکرامی زنده مانده است. بذر دوستی در دلها نشانده شده، علاقه‌ها، اعتقادها، احساس‌ها نسبت به یکدیگر و بالاخره ارزش روش‌ها و مکتب شاهین پابرجاست. امیدواریم و به آینده می‌نگریم و برای رسیدن به اهداف و آرمانهای سازنده‌ای که در دل داریم حرکت می‌کنیم و در این راه کوشش می‌نمائیم که آرزوهای ما به امیدها و امیدها به موفقیت‌ها بیانجامد.

دکتر اکرامی در مورد حیات مجدد باشگاه می نویسد:
پس از انحلال شاهین مرحوم "دهداری" با استفاده از زبده ترین بازیکنان تیم باشگاه هما را به وجود آورد.
سایر بازیکنان باشگاه توانستند تیمهای دیگر را تغذیه کنند. بر همین اساس آقای دکتر "امیر مسعود برومند" با استفاده از اعضای تیم اول باشگاه موفق به حضور در مسابقات سراسری تحت عنوان پرسپولیس گردیده و موفق شدند تاتیم نیرومندی را پایه گذاری کنند.

حامیان باشگاه با هدایت آگاهانه و صمیمانه آقایان مهندس "محمود عضنفر پور"، "خسرو غفاری "، "جواد بهشتی" و سایر یاران،  باشگاه "شهباز" را پایه گذاری کرد این امر باعث شد تا از حذف نام باشگاه شاهین که جان تازه ای به فوتبال ایران بخشیده بود و مورد حسد رقیبان و توطئه فدراسیون فوتبال قرار گرفته بود جلوگیری نماید(پروانه باشگاه شهباز با نام دکتر اکرامی مورد موافقت قرار نگرفت و بنا بر این بنام امیر مسعود برومند ثبت شد) . در این جا،  جا دارد از زحمات بیدریغ آقایان "شاپور سرحدی"، "مسعود رضوی"، "نصراله عبدالهی" و دوستانی که در نگاهداری و بهبود وضع باشگاه و جلب نظر دوستداران کوشیده اند قدردانی شود.

انتخاب نخستین هیئت امناء برای راهبرد آینده باشگاه
در تاریخ 24/06/1367 و در راستای برآورد کردن یکی دیگر از آرزوهای روانشاد دکتر عباس اکرامی و جاودانه سازی شاهین ایشان  کلیه اختیارات قانونی خود را به یک هیئت امناء هفده نفری متشکل از بازیکنان اسبق شاهین واگذار کردند. اعضای اولیه این هیئت امناء عبارت بودند از:
مهدی نصیر اوغلی، حاج حسن فاخری، خسرو غفاری، داریوش شهردار، شاپور سرحدی، غلامحسین علامیر، عباس افشین، حسن مدنی، محمود شکیبی، امیر مسعود برومند، امیر عراقی، امیر آقا حسینی، فیروز پزشکی، جواد بهشتی، امیر هوشنگ نیکخواه بهرامی، حسین رضی، قباد نقش تبریزی، این افراد مادام العمر به عضویت هیئت امناء تعیین شده اند چنانکه یکی از اعضای هیئت امناء فوت نماید، یا محجور گردد یا از حقوق اجتماعی محروم گردد بنا بر پیشنهاد سه نفر از اعضائ هیئت امناء یکی دیگر از اعضای قدیمی باشگاه با تصویب دوسوم از اعضای هیئت امناء به عضویت هیئت امناء انتخاب خواهند شد.

 
فصل هفتم

فصل هفتم: سال اندوه، سال انگیزه و سخن آخر
اندوه
شادروان دکتر عباس اکرامی پدر شاهین و پدر فوتبال ایران پس از نود و یک سال زندگی پربار در تاریخ پانزدهم بهمن ماه 1380 برابر با چهارم فوریه 2002 در یکی از بیمارستان‌های لندن دار فانی را وداع گفت و به ابدیت پیوست. پیکر وی به ایران انتقال داده شد و در روز جمعه بیست و ششم بهمن ماه سال 1380 با حضور هزاران تن از نخبگان ، فرهیخته گان فرهنگی پیش کسوتان، مربیان، مدیران باشگاه¬ها، مسئولین تربیت بدنی، مردم ورزش دوست و شاگردان و دست پروردگان وی و خانواده او با اجرای مراسمی باشکوه و ویژه¬ای که در استادیوم امجدیه (شیرودی) تهران برگزار شد تشییع گردیده و در قطعه هشت گورستان بهشت زهرا به خاک ابدی سپرده شد و بدین ترتیب کتاب زندگی پر از شور و احساس یکی از نوابغ و گنجینه‌های فوتبال و آموزش کشورمان بسته شد. زحمات و کوششهای دکتر عباس اکرامی و همکارانش برای تعالی و گسترش فوتبال کشور و تربیت اجتماعی و فرهنگی جوانان که بیش از شصت سال ادامه داشت چیزی نیست که بتوان آنها را نادیده و سرسری گرفت. او برای همیشه در تاریخ ورزش و فرهنگ کشور ما جایگاهی  ویژه خواهد داشت و لقب «پدر فوتبال ایران» برای بنیان‌گذار باشگاه ورزشی و فرهنگی شاهین عنوانی است کاملاً شایسته. روح و روانش شاد باد.

انگیزه
سال 1380 سال از دست دادن بنیان گذار باشگاه بود . از دست دادن دکتر اکرامی ضربه ای بسیار ناگوار بر پیکر باشگاه بود. ابتدا کسی تصور نمی کرد آموزشهای مرحوم دکتر اکرامی در غیابش نیز کارساز باشد. ناگهان یاران را بر آن داشت تا باشگاه را با تمام توان بازسازی کرده و راه اور را ادامه دهند که نتایج آن تا زمان حاضر به شرح زیر است:

  • اخذ پروانه فعالیت ورزشی به شماره 7/25925 مورخ 12/07/1384 از اداره تربیت بدنی استان تهران در زمینه انجام انواع فعالیتهای ورزشی
  • احداث سالن چند منظوره برای استفاده کلیه بازیهای توپ و تور
  • نصب چمن مصنوعی
  • احداث تاسیسات ورزشی مدرن در ضلع شمالی و.............
  • راه اندازی آکادمیهای مختلف در تمام طول سال.
  • راه اندازیهای آکادمیهای ویژه فصل تعطیلات مدارس

سخن آخر
باشگاه شاهین زنده است و با بالندگی در راه رسیدن به اوج تلاش می کند ولی این اوج را در خدمت ارائه گرانبار ترین یادگار دکتر عباس اکرامی یعنی آموزش ورزشکارنی با خصیصه های انسانی قرار داده است امید است در آینده نزدیک بالهای شاهین با بالندگی ورزشکارانی که در دوره های آکادمیک این باشگاه با اصول حرفه ای آشنا شده اند مجددا بر بلندای قله تعلیم بازیکنان با اخلاق به پرواز درآید .

 
مکتب شاهین

مکتب شاهین
ما معتقدیم انسان محور توسعه است و با رشد و تعالی وی جامعه نیز متعالی خواهد شد. علم و تجربه می گوید جامعه ای متعالی تر است که افرادش خوشبخت تر، سعادتمند تر و سالمتر باشند. هرچه میزان احترام به قوانین و باورهای فرهنگی و اجتماعی، سطح دانش و معلومات و میزان سلامت جسم و روح در جامعه ای بیشتر باشد آن جامعه متعالی تر است. بر همین اساس مکتب شاهین معتقد است اگر افراد یک جامعه دارای جسمی قویتر و روحی متعالی تر باشند آن جامعه دارای شرایط مناسبتری برای رشد است لذا کلیه  فعالیتهای ورزشی در این مکتب را با هدف تربیت افرادی متواضع و فروتن، با گذشت و ایثار گر، جمع گرا و فداکارسرلوحه کار خویش قرارداده و معتقد است با انجام این گونه فعالیتها ی هدفمند جسم و روح تقویت شده و موجب افزایش اعتماد به نفس و بروز و ظهور استعدادهای افراد گردیده که خود در افزایش حس مسئولیت پذیری موثر بوده و شرایط را برای موفقیت در سایر امور خطیر زندگی از جمله کسب معلومات و تحصیلات فراهم کرده و نهایتا موجب افزایش درک لزوم احترام به قوانین و باورهای فرهنگی و اجتماعی، حفظ حرمت و حقوق دیگران و جلوگیری از رفتارهای هنجارها شکن می گردد. بنا بر این در مکتب شاهین جایی برای تربیت نیروی انسانی از منظر قدرت بدنی و کسب مهارتهای ورزشی کلاسیک و حرفه ای بدون توجه به حفظ ارزشهای اخلاقی وجود ندارد. در این راه استفاده از فرهنگ پهلوانی و جوانمردی شامل تقوا، ایمان، ادب، آزادگی، تعهد، صداقت، شهامت، عفت، ایثار، شجاعت، طهارت، صبر و حیا درتعالیم مکتب شاهین نقشی در خور بازی می کند.

 

 
 

استفاده از این مطالب با ذکر منبع مجاز خواهد بود.


 دانلود تاريخ مختصر باشگاه شاهين

Shahin FC Official Website

سايت رسمي باشگاه فرهنگي ورزشي شاهين